مشخصات شعر

سینی سیب

سینی به دست بود و سر کوچه دیدمش

با پرچمی که روی نگاهم، کشیدمش

 

آقا! کمک کنید، خدا خیرتان دهد!

او دم گرفته بود وَ من می‌شنیدمش

 

سیب رسیده‌ای، جلوی باورم گذاشت

من هم بدون هیچ تعلّل، خریدمش

 

شب آمدم به خانه و آن سیب سرخ را

تقسیم کردم و بغل سفره چیدمش

 

حالا درخت سیب شده، بار داده است

آن میوه‌ای که قبل محرّم خریدمش

 

روزی هزار بار، مرا شکر می‌کند

این کودکی که با غمتان، آفریدمش

 

رفتم سراغ کودکم امروز، مدرسه

سینی به دست بود و سر کوچه دیدمش

 

سینی سیب

سینی به دست بود و سر کوچه دیدمش

با پرچمی که روی نگاهم، کشیدمش

 

آقا! کمک کنید، خدا خیرتان دهد!

او دم گرفته بود وَ من می‌شنیدمش

 

سیب رسیده‌ای، جلوی باورم گذاشت

من هم بدون هیچ تعلّل، خریدمش

 

شب آمدم به خانه و آن سیب سرخ را

تقسیم کردم و بغل سفره چیدمش

 

حالا درخت سیب شده، بار داده است

آن میوه‌ای که قبل محرّم خریدمش

 

روزی هزار بار، مرا شکر می‌کند

این کودکی که با غمتان، آفریدمش

 

رفتم سراغ کودکم امروز، مدرسه

سینی به دست بود و سر کوچه دیدمش

 

۱ نظر
 
  • سیب سرخ ۱۳۹۵/۰۷/۱۹

    سلام اشعار آقای لطیفیان فوق العاده است. التماس دعا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×