مشخصات شعر

فرمان ناله

 

ای سوز سینه! باز تو را این اثر که داد؟

وی آتش نهفته! تو را این شرر که داد؟

 

ای سیل اشک! از دل خون گشته می‌رسی

از حال شاه تشنه‌لبانت خبر ‌که داد؟

 

افلاک را پیالۀ عشرت که زد به سنگ؟

آفاق را نوالۀ لخت جگر که داد؟

 

در برّ و بحر، قصّۀ این ماجرا که بُرد؟

افغانشان به جانب گردون گذر که داد؟

 

در جام عیش، زهر الم ناگهان که ریخت؟

در دست چرخ، ساغر غم بی‌خبر که داد؟

 

فرمان ناله را به دیار الم که خوانْد؟

دامان گریه را به کف چشم تر که داد؟

 

آه! این سخن به خدمت «خیر النّسا» که گفت؟

آه! این خبر به حضرت «خیر البشر» که داد؟

 

کز تیغ ظلم، غرقه به خون شد، حسین تو

گردید سر، جدا ز تن نور عین تو

 

فرمان ناله

 

ای سوز سینه! باز تو را این اثر که داد؟

وی آتش نهفته! تو را این شرر که داد؟

 

ای سیل اشک! از دل خون گشته می‌رسی

از حال شاه تشنه‌لبانت خبر ‌که داد؟

 

افلاک را پیالۀ عشرت که زد به سنگ؟

آفاق را نوالۀ لخت جگر که داد؟

 

در برّ و بحر، قصّۀ این ماجرا که بُرد؟

افغانشان به جانب گردون گذر که داد؟

 

در جام عیش، زهر الم ناگهان که ریخت؟

در دست چرخ، ساغر غم بی‌خبر که داد؟

 

فرمان ناله را به دیار الم که خوانْد؟

دامان گریه را به کف چشم تر که داد؟

 

آه! این سخن به خدمت «خیر النّسا» که گفت؟

آه! این خبر به حضرت «خیر البشر» که داد؟

 

کز تیغ ظلم، غرقه به خون شد، حسین تو

گردید سر، جدا ز تن نور عین تو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×