مشخصات شعر

باید برای خود جگری دست و پا کنم

طفلی اگر بزرگ شود با کریم‌ها

یک روز می‌شود خودش از کریم‌ها

 

عبدلله حسین شدم از قدیم‌ها

دل می‌دهند دست عموها یتیم‌ها

 

طفل حسن شدم بغلت جا کنی مرا

تو هم عمو شدی گره‌ای وا کنی مرا

 

آهی که می‌کِشد جگر من، مرا بس است

شوقی که سر زده به سر من، مرا بس است

 

وقتی تو می‌شوی پدر من، مرا بس است

یک بار گفتن پسر من، مرا بس است

 

از هیچ‌کس کنار تو بیمی نداشتم

از عمر خویش، حس یتیمی نداشتم

 

دستی کریم هست که نذر خدا شود

وقتی نیاز بود، به وقتش جدا شود

 

از عمه‌ام بخواه که دستم رها شود

هرکس که کوچک است، نباید فدا شود؟!

 

باید برای خود جگری دست‌وپا کنم

با دست کوچکم سپری دست‌و‌پا کنم

 

دیگر بس است گرم دلِ خویشتن شدن

آماده‌ام کنید برای کفن شدن

 

حالا رسیده است زمان حسن شدن

آمادۀ مبارزۀ تن‌به‌تن شدن

 

یک نیزه‌ای نماند دفاع از عمو کنم؟!

یورش بیاورم، همه را زیر و رو کنم؟!

 

آماده‌ام که دست دهم پای حنجرت

تیر سه‌شعبه‌ای بخورم جای حنجرت

 

شاید که نیزه‌ای نرود لای حنجرت

دشمن نشسته مستِ تماشای حنجرت

 

سوگند ای عمو به دلِ خونِ خواهرت!

تا زنده‌ام جدا نشود سر ز پیکرت

 

این حفره روی سینۀ تو ای عمو ز چیست؟

این زخمِ روی سینۀ تو ارثِ مادریست

 

این جای زخم نیزه و شمشیرها که نیست؟!

بر روی سینۀ تو عمو جای پای کیست؟

 

عبداللهت نمُرده ذبیح از قفا شوی

بر روی نیزه‌های شکسته فدا شوی

 

باید برای خود جگری دست و پا کنم

طفلی اگر بزرگ شود با کریم‌ها

یک روز می‌شود خودش از کریم‌ها

 

عبدلله حسین شدم از قدیم‌ها

دل می‌دهند دست عموها یتیم‌ها

 

طفل حسن شدم بغلت جا کنی مرا

تو هم عمو شدی گره‌ای وا کنی مرا

 

آهی که می‌کِشد جگر من، مرا بس است

شوقی که سر زده به سر من، مرا بس است

 

وقتی تو می‌شوی پدر من، مرا بس است

یک بار گفتن پسر من، مرا بس است

 

از هیچ‌کس کنار تو بیمی نداشتم

از عمر خویش، حس یتیمی نداشتم

 

دستی کریم هست که نذر خدا شود

وقتی نیاز بود، به وقتش جدا شود

 

از عمه‌ام بخواه که دستم رها شود

هرکس که کوچک است، نباید فدا شود؟!

 

باید برای خود جگری دست‌وپا کنم

با دست کوچکم سپری دست‌و‌پا کنم

 

دیگر بس است گرم دلِ خویشتن شدن

آماده‌ام کنید برای کفن شدن

 

حالا رسیده است زمان حسن شدن

آمادۀ مبارزۀ تن‌به‌تن شدن

 

یک نیزه‌ای نماند دفاع از عمو کنم؟!

یورش بیاورم، همه را زیر و رو کنم؟!

 

آماده‌ام که دست دهم پای حنجرت

تیر سه‌شعبه‌ای بخورم جای حنجرت

 

شاید که نیزه‌ای نرود لای حنجرت

دشمن نشسته مستِ تماشای حنجرت

 

سوگند ای عمو به دلِ خونِ خواهرت!

تا زنده‌ام جدا نشود سر ز پیکرت

 

این حفره روی سینۀ تو ای عمو ز چیست؟

این زخمِ روی سینۀ تو ارثِ مادریست

 

این جای زخم نیزه و شمشیرها که نیست؟!

بر روی سینۀ تو عمو جای پای کیست؟

 

عبداللهت نمُرده ذبیح از قفا شوی

بر روی نیزه‌های شکسته فدا شوی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×