مشخصات شعر

راه سفر

 

 آهی کشید و تربت او را به بر گرفت

از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت

 

از بس که خون گریست، جگر‌گوشۀ رسول

منزل‌‌گه بتول، به خون جگر گرفت

 

زآن پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت!

خواهم ز آستان تو، راه سفر گرفت

 

رفته است در قضا که شوم کشتۀ جفا

نتْوان به پیش، تیر قضا را سپر گرفت

 

از تربت بتول برآمد یکی خروش

و آتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت

 

کای جان مادر! آمده‌ای تا کنی وداع

آن گاه راه وادی پُر شور ‌و ‌شر گرفت

 

داغ برادر تو، هنوز است بر دلم

باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟

 

نَبْوَد مصیبتی ز غم تو، عظیم‌تر

نتْوان غم مصیبت تو، مختصر گرفت

 

خواهم به روز حشر ز بیداد امّتان

در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت

 

از گفت‌وگوی فاطمه، شه را جگر بسوخت

آهی چنان کشید کز او، خشک و تر بسوخت

 

راه سفر

 

 آهی کشید و تربت او را به بر گرفت

از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت

 

از بس که خون گریست، جگر‌گوشۀ رسول

منزل‌‌گه بتول، به خون جگر گرفت

 

زآن پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت!

خواهم ز آستان تو، راه سفر گرفت

 

رفته است در قضا که شوم کشتۀ جفا

نتْوان به پیش، تیر قضا را سپر گرفت

 

از تربت بتول برآمد یکی خروش

و آتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت

 

کای جان مادر! آمده‌ای تا کنی وداع

آن گاه راه وادی پُر شور ‌و ‌شر گرفت

 

داغ برادر تو، هنوز است بر دلم

باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟

 

نَبْوَد مصیبتی ز غم تو، عظیم‌تر

نتْوان غم مصیبت تو، مختصر گرفت

 

خواهم به روز حشر ز بیداد امّتان

در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت

 

از گفت‌وگوی فاطمه، شه را جگر بسوخت

آهی چنان کشید کز او، خشک و تر بسوخت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×