مشخصات شعر

نقّاشی دل

عجب مدار گر این زلف را، سیاه کشیدم

به هر رقم که زدم، صد هزار آه کشیدم

 

سپاه غم، حشم عقل را کشید به غارت

چو صورتی ز شهنشاه کم‌سپاه کشیدم

 

بگو به خضر ندیدم اثر ز آب حیاتش

مگو که چشمۀ حَیوان به اشتباه کشیدم

 

دو نرگسی که جهانی به انتظار رُخش بود

به انتظار یتیمش، نظر به راه کشیدم

 

چو خواستم که کشم چاه دل‌فریب جمالش

دوباره یوسف بی‌چاره را به چاه کشیدم

 

ز قدرت قلم خویش، حیرتم بسی آید

که با چنین قلمی، قدر‌ت‌ اله کشیدم

 

بدون عذر، نگارا! بگو «سپهری» خود را

کز این به بعد، قلم بر سر گناه کشیدم

 

نقّاشی دل

عجب مدار گر این زلف را، سیاه کشیدم

به هر رقم که زدم، صد هزار آه کشیدم

 

سپاه غم، حشم عقل را کشید به غارت

چو صورتی ز شهنشاه کم‌سپاه کشیدم

 

بگو به خضر ندیدم اثر ز آب حیاتش

مگو که چشمۀ حَیوان به اشتباه کشیدم

 

دو نرگسی که جهانی به انتظار رُخش بود

به انتظار یتیمش، نظر به راه کشیدم

 

چو خواستم که کشم چاه دل‌فریب جمالش

دوباره یوسف بی‌چاره را به چاه کشیدم

 

ز قدرت قلم خویش، حیرتم بسی آید

که با چنین قلمی، قدر‌ت‌ اله کشیدم

 

بدون عذر، نگارا! بگو «سپهری» خود را

کز این به بعد، قلم بر سر گناه کشیدم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×