مشخصات شعر

حادثۀ عشق

دیدۀ «کلثوم» به یثرب فتاد

خسته شد از درد و ز پای ایستاد

 

ناله زد آن بلبل باغ وفا

از غم هجر گل و خار جفا

 

گفت که ای شهر رسول امین!

رفتمی و آمدمی این چنین

 

قافلۀ ما نپذیری رواست

ره ندهی محمل ما را به‌جاست

 

سوی تو بی یاور و یار آمدیم

بی شه و بی خویش و تبار آمدیم

 

ما که در آییم بدین شهر، باز

غم‌کده گردد همه مُلک حجاز

 

تا که رسیدند اسیران غم

در حرم عزّ رسول امم

 

گفت چه سجّاد و سکینه چه دید

گوش فلک، تاب نیارد شنید

 

شهر همه ولوله و داد شد

تا به فلک، ناله و فریاد شد

 

چشم «الهی» گهر اشک سفت

حادثۀ عشق به تاریخ گفت

 

حادثۀ عشق

دیدۀ «کلثوم» به یثرب فتاد

خسته شد از درد و ز پای ایستاد

 

ناله زد آن بلبل باغ وفا

از غم هجر گل و خار جفا

 

گفت که ای شهر رسول امین!

رفتمی و آمدمی این چنین

 

قافلۀ ما نپذیری رواست

ره ندهی محمل ما را به‌جاست

 

سوی تو بی یاور و یار آمدیم

بی شه و بی خویش و تبار آمدیم

 

ما که در آییم بدین شهر، باز

غم‌کده گردد همه مُلک حجاز

 

تا که رسیدند اسیران غم

در حرم عزّ رسول امم

 

گفت چه سجّاد و سکینه چه دید

گوش فلک، تاب نیارد شنید

 

شهر همه ولوله و داد شد

تا به فلک، ناله و فریاد شد

 

چشم «الهی» گهر اشک سفت

حادثۀ عشق به تاریخ گفت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×