مشخصات شعر

دیدار دیار

کاروان سوی مدینه شد روان

آه! از آن ساعت که چشم بانوان،

 

بر سواد شهر یثرب اوفتاد

روزگاری آمد ایشان را به یاد

 

چون مسافر چشمش افتد بر وطن

می برد از لوح دل، زنگ محن

 

وین مسافرها ز دیدار دیار

خون دل دارند و چشم اشک‌بار

 

وین مضامین را به هنگام ورود

«امّ کلثوم» از دل بریان سرود:

 

ای مدینه! شهر جدّ من رسول!

دیگرم مپْذیر و منْمایم قبول

 

ای مدینه! از تو من شرمنده‌ام

شرم‌سار و سر به زیر افکنده‌ام

 

با حسین، آن سیّد و میر بشر

با جوانانی همه رشک قمر،

 

رفتم و برگشتم اینک غم‌زده

بی پناه و غارت و ماتم زده

 

وآن بدن‌ها را که چون جان داشتم

در زمین کربلا بگْذاشتم

 

دیدار دیار

کاروان سوی مدینه شد روان

آه! از آن ساعت که چشم بانوان،

 

بر سواد شهر یثرب اوفتاد

روزگاری آمد ایشان را به یاد

 

چون مسافر چشمش افتد بر وطن

می برد از لوح دل، زنگ محن

 

وین مسافرها ز دیدار دیار

خون دل دارند و چشم اشک‌بار

 

وین مضامین را به هنگام ورود

«امّ کلثوم» از دل بریان سرود:

 

ای مدینه! شهر جدّ من رسول!

دیگرم مپْذیر و منْمایم قبول

 

ای مدینه! از تو من شرمنده‌ام

شرم‌سار و سر به زیر افکنده‌ام

 

با حسین، آن سیّد و میر بشر

با جوانانی همه رشک قمر،

 

رفتم و برگشتم اینک غم‌زده

بی پناه و غارت و ماتم زده

 

وآن بدن‌ها را که چون جان داشتم

در زمین کربلا بگْذاشتم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×