مشخصات شعر

آیین سوختن

به داغ‌دشت بلا دید تا بدن‌ها را

فشاند لاله به رخسار، نسترن‌ها را

 

ز راه آمده، ماهی که «امّ کلثوم» است

ستاره‌ریز کند ساغر سمن‌ها را

 

و مثل خواهر غم‌دیده، اشک‌افشان است

که التیام دهد زخم‌های تن‌ها را

 

زلال حسرت  پروانه‌هاست، این بانو

که درس می دهد آیین سوختن‌ها را

 

و موج‌موج فشاند به باغ رخ، شبنم

که شاید آب دهد، غنچۀ دهن‌ها را

 

چه «صائمانه» به محراب عشق آمده است!

چه عاشقانه زند بوسه‌ها، بدن‌ها را!

 

محرّم آمد و دل یاد «امّ کلثوم» است 

که نیست تاب و توان، باز، سینه‌زن‌ها را

 

آیین سوختن

به داغ‌دشت بلا دید تا بدن‌ها را

فشاند لاله به رخسار، نسترن‌ها را

 

ز راه آمده، ماهی که «امّ کلثوم» است

ستاره‌ریز کند ساغر سمن‌ها را

 

و مثل خواهر غم‌دیده، اشک‌افشان است

که التیام دهد زخم‌های تن‌ها را

 

زلال حسرت  پروانه‌هاست، این بانو

که درس می دهد آیین سوختن‌ها را

 

و موج‌موج فشاند به باغ رخ، شبنم

که شاید آب دهد، غنچۀ دهن‌ها را

 

چه «صائمانه» به محراب عشق آمده است!

چه عاشقانه زند بوسه‌ها، بدن‌ها را!

 

محرّم آمد و دل یاد «امّ کلثوم» است 

که نیست تاب و توان، باز، سینه‌زن‌ها را

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×