مشخصات شعر

ولادت حضرت اباعبداللّه الحسین

یگانه کوکبی از آسمان قدر، تابان شد

که انوارش به شرق و غرب عالم، پرتوافشان شد

 

بسیط دهر را امر مشیّت خواست نورانی

ز پشت پردۀ رحمت، عیان، مرآت جانان شد

 

صدای طرّقوا از عالم کرّوبیان برخاست

چو لیل سوّم پر افتخار ماه شعبان شد

 

تولّد یافت از زهرا، حسین آن حُسن بی‏همتا

وجودش مقصد حق بود از او ایجاد خلقان شد

 

قدم در عرصۀ ناسوت زد آن میر لاهوتی

که از یمن قدومش صحنۀ عالم، گلستان شد

 

صبا شد مشک‏افشان در فضا از جعد گیسویش

معطّر از شمیم دل‏ربایش مغز امکان شد

 

ملائک را به سر شوق لقایش بود سرتاسر

از آن قنداقه‌‏اش بر آسمان از امر سبحان شد

 

نه تنها فطرس از دربار عامش عافیت جوید

که نامش عافیت ‏بخش جمیع دردمندان شد

 

حسین، جسم نبی، جان علی، روح تن زهرا

که کشتیّ نجات امّت اندر بحر عصیان شد

 

گهی مونس به تنهایی مادر بود و گه با او

انا عریان، انا عطشان، انا مظلوم گویان شد

 

گرفتش مصطفی بر سینه و بوسید لب‌‏هایش

گهی از دیدنش مسرور و گه از دیده گریان شد

 

ندانم از چه می‌‏بوسید گه زیر گلویش را

به گاه مولدش بنگر پیمبر اشک‏ ریزان شد

 

سروری نیست در عالم ز بعد وقعۀ عاشور

از آن ظلمی که بر آل رسول از آل سفیان شد

 

غمش «آذر» خرید و درگذشت از عشرت دنیا

مکن منعش اگر روز و شبان سر در گریبان شد

 

 

ولادت حضرت اباعبداللّه الحسین

یگانه کوکبی از آسمان قدر، تابان شد

که انوارش به شرق و غرب عالم، پرتوافشان شد

 

بسیط دهر را امر مشیّت خواست نورانی

ز پشت پردۀ رحمت، عیان، مرآت جانان شد

 

صدای طرّقوا از عالم کرّوبیان برخاست

چو لیل سوّم پر افتخار ماه شعبان شد

 

تولّد یافت از زهرا، حسین آن حُسن بی‏همتا

وجودش مقصد حق بود از او ایجاد خلقان شد

 

قدم در عرصۀ ناسوت زد آن میر لاهوتی

که از یمن قدومش صحنۀ عالم، گلستان شد

 

صبا شد مشک‏افشان در فضا از جعد گیسویش

معطّر از شمیم دل‏ربایش مغز امکان شد

 

ملائک را به سر شوق لقایش بود سرتاسر

از آن قنداقه‌‏اش بر آسمان از امر سبحان شد

 

نه تنها فطرس از دربار عامش عافیت جوید

که نامش عافیت ‏بخش جمیع دردمندان شد

 

حسین، جسم نبی، جان علی، روح تن زهرا

که کشتیّ نجات امّت اندر بحر عصیان شد

 

گهی مونس به تنهایی مادر بود و گه با او

انا عریان، انا عطشان، انا مظلوم گویان شد

 

گرفتش مصطفی بر سینه و بوسید لب‌‏هایش

گهی از دیدنش مسرور و گه از دیده گریان شد

 

ندانم از چه می‌‏بوسید گه زیر گلویش را

به گاه مولدش بنگر پیمبر اشک‏ ریزان شد

 

سروری نیست در عالم ز بعد وقعۀ عاشور

از آن ظلمی که بر آل رسول از آل سفیان شد

 

غمش «آذر» خرید و درگذشت از عشرت دنیا

مکن منعش اگر روز و شبان سر در گریبان شد

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×