مشخصات شعر

زبان حال حضرت زینب کبری علیهاالسّلام

شمع‌سان سوختم و ابرصفت گرییدم

تا تن پاره‌ی بی‌پیرهنت را دیدم

 

پر و بالم همه شد سوخته، ‌ای شمع امید!

بس‌ که پروانه صفت در طلبت گردیدم

 

دیدم از حنجر تو، خون خدا می‌جوشد

خم شدم، حنجر خونین تو را بوسیدم

 

خواستم چهره مزیّن کنم از خون خدا

مشتی از خون تو را بر سر و رو مالیدم

 

بهر پیدا شدنت، ای گل گلزار نبی!

همه گل‌های گلستان تو را بوییدم

 

همه گل‌های تو چون بوی تو را می‌دادند

بی‌خود از خود شدم و جسم تو را نادیدم

 

مات بودم، چه کنم تا به وصالت برسم

که ز حلقوم تو، ای شاه! صدا بشنیدم

 

گفتی ای خواهر غم‌دیده! حسین تو منم

زین بشارت به ره وصل، جبین ساییدم

 

بار دیگر سخن از حنجر ببریده بگو

ای امید دل غم‌دیده! مکن نومیدم

 

«کربلایی»! مکن اندیشه ز دیوان عمل

هاتفی گفت: گناهان تو را بخشیدم

 

زبان حال حضرت زینب کبری علیهاالسّلام

شمع‌سان سوختم و ابرصفت گرییدم

تا تن پاره‌ی بی‌پیرهنت را دیدم

 

پر و بالم همه شد سوخته، ‌ای شمع امید!

بس‌ که پروانه صفت در طلبت گردیدم

 

دیدم از حنجر تو، خون خدا می‌جوشد

خم شدم، حنجر خونین تو را بوسیدم

 

خواستم چهره مزیّن کنم از خون خدا

مشتی از خون تو را بر سر و رو مالیدم

 

بهر پیدا شدنت، ای گل گلزار نبی!

همه گل‌های گلستان تو را بوییدم

 

همه گل‌های تو چون بوی تو را می‌دادند

بی‌خود از خود شدم و جسم تو را نادیدم

 

مات بودم، چه کنم تا به وصالت برسم

که ز حلقوم تو، ای شاه! صدا بشنیدم

 

گفتی ای خواهر غم‌دیده! حسین تو منم

زین بشارت به ره وصل، جبین ساییدم

 

بار دیگر سخن از حنجر ببریده بگو

ای امید دل غم‌دیده! مکن نومیدم

 

«کربلایی»! مکن اندیشه ز دیوان عمل

هاتفی گفت: گناهان تو را بخشیدم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×