مشخصات شعر

مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)

به امّید پدر، یک شب به شهر شام خوابیدم

که شاید بینم اندر خواب، رخسار پدر؛ دیدم

 

مرا جا داد در آغوش مهرش از سرِ یاری

گه او بوسید رخسارم، منش گه چهره بوسیدم

 

بگفتم ای پدر جان! داد از بیداد «ابن قیس»

که از بیداد آن بیدادگر این‌گونه کاهیدم

 

در آن صحرای غم‌افزا چو زجر آمد به بالینم

چنان زد تازیانه، ای پدر! بر خویش پیچیدم

 

اگر بر کوه‌ها می‌ریخت، پاشیده ز هم می‌شد

غم و دردی که در طفلی ز چرخ سفله‌خو دیدم

 

منم آن دختر ویران نشین شاه مظلومان

که با مظلومی‌ام، آخر بساط خصم برچیدم

 

چو اندر عهد ذر شایسته‌ی درگاه شد «محرم»

مدال افتخار خدمتش از لطف بخشیدم

مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)

به امّید پدر، یک شب به شهر شام خوابیدم

که شاید بینم اندر خواب، رخسار پدر؛ دیدم

 

مرا جا داد در آغوش مهرش از سرِ یاری

گه او بوسید رخسارم، منش گه چهره بوسیدم

 

بگفتم ای پدر جان! داد از بیداد «ابن قیس»

که از بیداد آن بیدادگر این‌گونه کاهیدم

 

در آن صحرای غم‌افزا چو زجر آمد به بالینم

چنان زد تازیانه، ای پدر! بر خویش پیچیدم

 

اگر بر کوه‌ها می‌ریخت، پاشیده ز هم می‌شد

غم و دردی که در طفلی ز چرخ سفله‌خو دیدم

 

منم آن دختر ویران نشین شاه مظلومان

که با مظلومی‌ام، آخر بساط خصم برچیدم

 

چو اندر عهد ذر شایسته‌ی درگاه شد «محرم»

مدال افتخار خدمتش از لطف بخشیدم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×