مشخصات شعر

مدح تو را امام زمان تو گفته است

ای دامن مدینه ری، کربلای تو

ای اهل فیض تشنۀ جام ولای تو

 

ریحانۀ امام حسن، سیدالکریم

ای اوفتاده جود و کرامت به پای تو

 

مدح تو را امام زمان تو گفته است

من کیستم که مدح بگویم برای تو

 

نجل کریم آل محمّد تویی تویی

تنها نه اهل ری همه عالم گدای تو

 

جسم مطّهر تو و آغوش خاک ری

بردار سر که در دل ما هست جای تو

 

آیات وحی در نفس روح پرورت

علم حدیث درسخن دلربای تو

 

بر اهل ری نه، بر همۀ عالم وجود

واجب بود زیارت صحن و سرای تو

 

بر زائری درود که گردد به دور تو

بر شاعری سلام که گوید ثنای تو

 

بر اهل ری سلام که همسایه تواند

بر شهر ری درود که شد نینوای تو

 

در موج فتنه‌های اجانب خدا گواست

ایران نیازمند بود بر دعای تو

 

نبود عجب که هر شب و روز اولیای حق

آرند سجده بر حرم با صفای تو

 

بیمار نا امید ز درمان، به صد امید

رو آورد به جانب دارالشّفای تو

 

بوی بقیع می‌وزد از خاک تربتت

ای نجل مجتبی که دو عالم فدای تو

 

پرواز می‌کند دل اهل ولا مدام

چون مرغ جان به جانب دارالولای تو

 

همچون کبوتران حریمت فرشتگان

گردند دور گنبد و گلدسته های تو

 

با مکتب ائمۀ اطهار آشناست

هر کس به هر طریق شود آشنای تو

 

تو سیدالکریمی و ما سائل درت

بسته به هم حوائج ما و عطای تو

 

دردا که از جنایت عباّسیان دون

هر صبح و شام خون جگر شد غذای تو

 

ترک مدینه گفتی و وارد به ری شدی

ری هم گریست بر تو و انزوای تو

 

گرد عزا نشست به رخسار اهل ری

در خاک تیره رفت چو قدّ رسای تو

 

شوّال شد محرّم و ری گشت کربلا

در روز رحلت تو و بزم عزای تو

 

پرواز کرد روح شریفت ز تن ولی

دیگر نشد بریده گلو از قفای تو

 

تشییع گشت پیکر پاکت به احترام

خورشید نی نگشت رخ دلربای تو

 

پیچیده شد درون کفن جسم اطهرت

دیگر نشد حصیر کفن از برای تو

 

بر خاک سر نهادی و دیگر کسی نزد

چوب جفا به لعل لب جان‌فزای تو

 

تا چشم ابر، باران ریزد به پای گل

«میثم» هماره اشک فشاند به پای تو

مدح تو را امام زمان تو گفته است

ای دامن مدینه ری، کربلای تو

ای اهل فیض تشنۀ جام ولای تو

 

ریحانۀ امام حسن، سیدالکریم

ای اوفتاده جود و کرامت به پای تو

 

مدح تو را امام زمان تو گفته است

من کیستم که مدح بگویم برای تو

 

نجل کریم آل محمّد تویی تویی

تنها نه اهل ری همه عالم گدای تو

 

جسم مطّهر تو و آغوش خاک ری

بردار سر که در دل ما هست جای تو

 

آیات وحی در نفس روح پرورت

علم حدیث درسخن دلربای تو

 

بر اهل ری نه، بر همۀ عالم وجود

واجب بود زیارت صحن و سرای تو

 

بر زائری درود که گردد به دور تو

بر شاعری سلام که گوید ثنای تو

 

بر اهل ری سلام که همسایه تواند

بر شهر ری درود که شد نینوای تو

 

در موج فتنه‌های اجانب خدا گواست

ایران نیازمند بود بر دعای تو

 

نبود عجب که هر شب و روز اولیای حق

آرند سجده بر حرم با صفای تو

 

بیمار نا امید ز درمان، به صد امید

رو آورد به جانب دارالشّفای تو

 

بوی بقیع می‌وزد از خاک تربتت

ای نجل مجتبی که دو عالم فدای تو

 

پرواز می‌کند دل اهل ولا مدام

چون مرغ جان به جانب دارالولای تو

 

همچون کبوتران حریمت فرشتگان

گردند دور گنبد و گلدسته های تو

 

با مکتب ائمۀ اطهار آشناست

هر کس به هر طریق شود آشنای تو

 

تو سیدالکریمی و ما سائل درت

بسته به هم حوائج ما و عطای تو

 

دردا که از جنایت عباّسیان دون

هر صبح و شام خون جگر شد غذای تو

 

ترک مدینه گفتی و وارد به ری شدی

ری هم گریست بر تو و انزوای تو

 

گرد عزا نشست به رخسار اهل ری

در خاک تیره رفت چو قدّ رسای تو

 

شوّال شد محرّم و ری گشت کربلا

در روز رحلت تو و بزم عزای تو

 

پرواز کرد روح شریفت ز تن ولی

دیگر نشد بریده گلو از قفای تو

 

تشییع گشت پیکر پاکت به احترام

خورشید نی نگشت رخ دلربای تو

 

پیچیده شد درون کفن جسم اطهرت

دیگر نشد حصیر کفن از برای تو

 

بر خاک سر نهادی و دیگر کسی نزد

چوب جفا به لعل لب جان‌فزای تو

 

تا چشم ابر، باران ریزد به پای گل

«میثم» هماره اشک فشاند به پای تو

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×