مشخصات شعر

ناخدای کشتی دین

ای با‌خبر ز درد نهانت خدای تو

نَبوَد سزای، گوشۀ تبعید جای تو

 

زندان توست سینۀ سینای معرفت

موسایی و هزار چو موسی گدای تو

 

ای ناخدای کشتی دین کز اراده‌ات

خاک نمور، نیل شود زیر پای تو

 

آری اگر اراده کنی، این سیاه‌چال

بهتر شود ز باغ و گلستان برای تو

 

اعجاز، عشق موسیِ عمران ندیده بود

زنجیر می‌شود یدِ بیضا به پای تو

 

ای کرده اختیار، بلا را به جان خود

شیعه فدای غربت و درد و بلای تو

 

معبود بس که طالب سوز صدات بود

می‌خواست روز و شب شنود ناله‌های تو

 

تو دردهای مادر خود را چشیده‌ای

سیلی نبود ای گل زهرا سزای تو

 

«خَلّصنی یارب» تو چو «عجّل وفاتی» است

شد مستجاب، گوشۀ زندان دعای تو

 

ای پیکر تو با غل و زنجیر آشنا

مثل اسیر شام چکد خون ز پای تو

 

صورت به خاک می‌نهی و ناله می‌کنی

قربان استغاثه و آه و نوای تو

 

این سجده‌گاه، عاقبتش قتلگاه شد

زندان بهشت و چاه بلا کربلای تو

ناخدای کشتی دین

ای با‌خبر ز درد نهانت خدای تو

نَبوَد سزای، گوشۀ تبعید جای تو

 

زندان توست سینۀ سینای معرفت

موسایی و هزار چو موسی گدای تو

 

ای ناخدای کشتی دین کز اراده‌ات

خاک نمور، نیل شود زیر پای تو

 

آری اگر اراده کنی، این سیاه‌چال

بهتر شود ز باغ و گلستان برای تو

 

اعجاز، عشق موسیِ عمران ندیده بود

زنجیر می‌شود یدِ بیضا به پای تو

 

ای کرده اختیار، بلا را به جان خود

شیعه فدای غربت و درد و بلای تو

 

معبود بس که طالب سوز صدات بود

می‌خواست روز و شب شنود ناله‌های تو

 

تو دردهای مادر خود را چشیده‌ای

سیلی نبود ای گل زهرا سزای تو

 

«خَلّصنی یارب» تو چو «عجّل وفاتی» است

شد مستجاب، گوشۀ زندان دعای تو

 

ای پیکر تو با غل و زنجیر آشنا

مثل اسیر شام چکد خون ز پای تو

 

صورت به خاک می‌نهی و ناله می‌کنی

قربان استغاثه و آه و نوای تو

 

این سجده‌گاه، عاقبتش قتلگاه شد

زندان بهشت و چاه بلا کربلای تو

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×