مشخصات شعر

عزیز فاطمه را لحظه‌ای برادر خواند

رسید زخم ز بس روی زخم بر بدنش

نبود فرق دگر بین جسم و پیرهنش

 

به اب تیغ فرو ماند شعلۀ عطشش

ز نوک تیر رفو گشت زخم‌های تنش

 

عزیز فاطمه را لحظه‌ای برادر خواند

که بود چشمۀ خون جاری از لب و دهنش

 

به کودکی چو زبان باز کرد گفت حسین

به وقت مرگ برادر شد آخرین سخنش

 

نمود غسل به خون و کفن نیاز نداشت

که خاک کرب و بلا شد به علقمه کفنش

 

کشید پرده ز خون جبین به رخ ماهی

که خوانده‌اند شهیدان چراغ انجمنش

 

گلی ز گلشن امّ البنین به خون غلطید

که بود رنگ حسین و لطافت حسنش

 

چو لاله‌ای که بچینند و برگ برگ کنند

ز فرق تا به قدم پاره پاره شد بدنش

 

فرا ز نیزۀ دشمن نگاه زینب بود

به خال هاشمی و خون گرفته یاسمنش

 

چه لایق است درود تمام خلق جهان

چه قابل است سلام هزار همچو منش

 

سلام خالق منّان سلام خیر النّاس

سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس

عزیز فاطمه را لحظه‌ای برادر خواند

رسید زخم ز بس روی زخم بر بدنش

نبود فرق دگر بین جسم و پیرهنش

 

به اب تیغ فرو ماند شعلۀ عطشش

ز نوک تیر رفو گشت زخم‌های تنش

 

عزیز فاطمه را لحظه‌ای برادر خواند

که بود چشمۀ خون جاری از لب و دهنش

 

به کودکی چو زبان باز کرد گفت حسین

به وقت مرگ برادر شد آخرین سخنش

 

نمود غسل به خون و کفن نیاز نداشت

که خاک کرب و بلا شد به علقمه کفنش

 

کشید پرده ز خون جبین به رخ ماهی

که خوانده‌اند شهیدان چراغ انجمنش

 

گلی ز گلشن امّ البنین به خون غلطید

که بود رنگ حسین و لطافت حسنش

 

چو لاله‌ای که بچینند و برگ برگ کنند

ز فرق تا به قدم پاره پاره شد بدنش

 

فرا ز نیزۀ دشمن نگاه زینب بود

به خال هاشمی و خون گرفته یاسمنش

 

چه لایق است درود تمام خلق جهان

چه قابل است سلام هزار همچو منش

 

سلام خالق منّان سلام خیر النّاس

سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×