مشخصات شعر

خورشید نیزه‌ها

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب‌وار

بسته است راه را به حرم، لشکر عدو

 

طوفان تیر می‌وزد از بین نخل‌ها

حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

 

«بسته است جان طفل صغیری به جان تو

تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

 

ای مشک! جان من به فدای سر حسین!

امّا تو آب را برسان تا خیام او»

 

امّا شکست ساغر و ساقی ز دست رفت

جاری است خون ز بادۀ چشمش سبو سبو

 

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز روبرو

 

تنها پناه اهل حرم برنگشته است

می‌بارد از نگاه سکینه: عمو عمو

 

در خیمه، اوج بی کسی احساس می‌شود

خورشید نیزه‌ها سر عبّاس می‌شود

 

خورشید نیزه‌ها

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب‌وار

بسته است راه را به حرم، لشکر عدو

 

طوفان تیر می‌وزد از بین نخل‌ها

حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

 

«بسته است جان طفل صغیری به جان تو

تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

 

ای مشک! جان من به فدای سر حسین!

امّا تو آب را برسان تا خیام او»

 

امّا شکست ساغر و ساقی ز دست رفت

جاری است خون ز بادۀ چشمش سبو سبو

 

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز روبرو

 

تنها پناه اهل حرم برنگشته است

می‌بارد از نگاه سکینه: عمو عمو

 

در خیمه، اوج بی کسی احساس می‌شود

خورشید نیزه‌ها سر عبّاس می‌شود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×