مشخصات شعر

دُرّ کلام

تا مرا در حرم عاطفه راهم دادند

یک جهان مکرمت و عزت و جاهم دادند

 

یار خورشید ولا گشتم و ماهم دادند

سینه‌ای سوخته و ناله و آهم دادند

 

آسمان کرم و غیرت و احساسم من

اختر چرخ ادب مادر عباسم من

 

همه دانند در انساب که عالی نسبم

شهره در شهر وفا و عظمت شد لقبم

 

بانی مکتب ایثار و وفا و ادبم

فاطمه امّ بنین همسر میر عربم

 

من به کانون ادب دُرّ کلام همه‌ام

جانشین گل گلزار نبی فاطمه‌ام

 

بعد زهرا به علی محرم اسرار منم

همدل و هم‌قدم و مونس و غمخوار منم

 

آفتاب حرم حیدر کرّار منم

نه فقط مادر عباس علمدار منم

 

خواند از روز نخستین شه خبیر شکنم

مادر زینب و کلثوم و حسین و حسنم

 

شوهر نابغه‌ام حجّت دادار بود

مخزن علم حق و صاحب اسرار بود

 

گوهر بحر کرم معنی ایثار بود

اسدالله علی حیدر کرّار بود

 

افتخار است که من همسر حیدر باشم

به حسین و به حسن مادر دیگر باشم

 

آسمان عظمت اختر خود خواند مرا

صدف بحر ولا گوهر خود خواند مرا

 

شمس حق شیر خدا همسر خود خواند مرا

دختر دخت نبی مادر خود خواند مرا

 

شکر للهِ که چنین در دل و جان جا دارم

این مدالیست که از زینب کبری دارم

 

می‌توان شافعه‌ی روز جزایم گفتن

می‌توان مادر کلّ شهدایم گفتن

 

دختر عفت و ناموس خدایم گفتن

دومین فاطمه‌ی بیت ولایم گفتن

 

من در این خانه چو اظهار کنیزی کردم

ناز کردم به سماوات و عزیزی کردم

 

پسرانم همگی چشم و چراغ پدرند

نوکر زاده‌ی زهرا و بر این مفتخرند

 

در سپهر ادب و عشق و وفا جلوه‌گرند

همه ماهند و ز خورشید فلک خوب‌ترند

 

بین این ماه رخان ماه همه عباس است

انتهای ادب و معرفت و احساس است

 

تا خدا دست گل یاس مرا داد به من

اشجع و اَشْرَفَتُ النّاس مرا داد به من

 

آیت غیرت و احساس مرا داد به من

شیر شیر احد عباس مرا داد به من

 

شیر حق بوسه به چشم و سر و دستش می‌داد

خبر از فاجعه‌ی نرگس مستش می‌داد

 

خبرم داد که چشمش هدف تیر شود

دست‌های پسرم طعمه‌ی شمشیر شود

 

بر لب آب روان تشنه زمین‌گیر شود

از غم ماتم عباس حسین پیر شود

 

در ره‌یاری اسلام فدا می‌گردد

هستیش پیش‌کش خون خدا می‌گردد

 

گفت این طفل علمدار حسینم باشد

بر صف کرببلا یار حسینم باشد

 

روشنی‌بخش شب تار حسینم باشد

از همین لحظه گرفتار حسینم باشد

 

گر چه در حشمت و در جاه رفیع است عباس

تحت فرمان حسین است و مطیع است عباس

 

تا شنیدم پسرم تشنه فدا می‌گردد

دست‌هایش به ره دوست جدا می‌گردد

 

برخی راه حق و خون خدا می‌گردد

جان‌نثار ره مصباح هدا می‌گردد

 

سجده شکر در آن لحظه به جا آوردم

شاد گشتم که چه ایثارگری پروردم

 

آری آری به خدا مادر ایثارگرم

نزد زهرا ز چنین دسته گلی مفتخرم

 

در دو عالم پسرم تاج شرف زد به سرم

پسرم نه به خدا نور دو چشمان ترم

 

با شهادت پسرم کرده سعیدم «آیت»

پیش زهرا و علی روی سفیدم «آیت»

دُرّ کلام

تا مرا در حرم عاطفه راهم دادند

یک جهان مکرمت و عزت و جاهم دادند

 

یار خورشید ولا گشتم و ماهم دادند

سینه‌ای سوخته و ناله و آهم دادند

 

آسمان کرم و غیرت و احساسم من

اختر چرخ ادب مادر عباسم من

 

همه دانند در انساب که عالی نسبم

شهره در شهر وفا و عظمت شد لقبم

 

بانی مکتب ایثار و وفا و ادبم

فاطمه امّ بنین همسر میر عربم

 

من به کانون ادب دُرّ کلام همه‌ام

جانشین گل گلزار نبی فاطمه‌ام

 

بعد زهرا به علی محرم اسرار منم

همدل و هم‌قدم و مونس و غمخوار منم

 

آفتاب حرم حیدر کرّار منم

نه فقط مادر عباس علمدار منم

 

خواند از روز نخستین شه خبیر شکنم

مادر زینب و کلثوم و حسین و حسنم

 

شوهر نابغه‌ام حجّت دادار بود

مخزن علم حق و صاحب اسرار بود

 

گوهر بحر کرم معنی ایثار بود

اسدالله علی حیدر کرّار بود

 

افتخار است که من همسر حیدر باشم

به حسین و به حسن مادر دیگر باشم

 

آسمان عظمت اختر خود خواند مرا

صدف بحر ولا گوهر خود خواند مرا

 

شمس حق شیر خدا همسر خود خواند مرا

دختر دخت نبی مادر خود خواند مرا

 

شکر للهِ که چنین در دل و جان جا دارم

این مدالیست که از زینب کبری دارم

 

می‌توان شافعه‌ی روز جزایم گفتن

می‌توان مادر کلّ شهدایم گفتن

 

دختر عفت و ناموس خدایم گفتن

دومین فاطمه‌ی بیت ولایم گفتن

 

من در این خانه چو اظهار کنیزی کردم

ناز کردم به سماوات و عزیزی کردم

 

پسرانم همگی چشم و چراغ پدرند

نوکر زاده‌ی زهرا و بر این مفتخرند

 

در سپهر ادب و عشق و وفا جلوه‌گرند

همه ماهند و ز خورشید فلک خوب‌ترند

 

بین این ماه رخان ماه همه عباس است

انتهای ادب و معرفت و احساس است

 

تا خدا دست گل یاس مرا داد به من

اشجع و اَشْرَفَتُ النّاس مرا داد به من

 

آیت غیرت و احساس مرا داد به من

شیر شیر احد عباس مرا داد به من

 

شیر حق بوسه به چشم و سر و دستش می‌داد

خبر از فاجعه‌ی نرگس مستش می‌داد

 

خبرم داد که چشمش هدف تیر شود

دست‌های پسرم طعمه‌ی شمشیر شود

 

بر لب آب روان تشنه زمین‌گیر شود

از غم ماتم عباس حسین پیر شود

 

در ره‌یاری اسلام فدا می‌گردد

هستیش پیش‌کش خون خدا می‌گردد

 

گفت این طفل علمدار حسینم باشد

بر صف کرببلا یار حسینم باشد

 

روشنی‌بخش شب تار حسینم باشد

از همین لحظه گرفتار حسینم باشد

 

گر چه در حشمت و در جاه رفیع است عباس

تحت فرمان حسین است و مطیع است عباس

 

تا شنیدم پسرم تشنه فدا می‌گردد

دست‌هایش به ره دوست جدا می‌گردد

 

برخی راه حق و خون خدا می‌گردد

جان‌نثار ره مصباح هدا می‌گردد

 

سجده شکر در آن لحظه به جا آوردم

شاد گشتم که چه ایثارگری پروردم

 

آری آری به خدا مادر ایثارگرم

نزد زهرا ز چنین دسته گلی مفتخرم

 

در دو عالم پسرم تاج شرف زد به سرم

پسرم نه به خدا نور دو چشمان ترم

 

با شهادت پسرم کرده سعیدم «آیت»

پیش زهرا و علی روی سفیدم «آیت»

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×