مشخصات شعر

ازدحام زخم

بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی

در دل به غیر دوست تمنا نداشتی

 

مادر! شنیده‌ام که تو در ازدحام زخم

جز ذکر یا حبیب به لب‌ها نداشتی

 

وقتی نسیم عشق وزیدن گرفته بود

جز آرزوی دیدن زهرا نداشتی

 

باور نمی‌کنم که در آن رستخیز درد

دستی برای یاری مولا نداشتی

 

آن لحظه می‌رسید به بالینت آفتاب

اما دریغ، چشم تماشا نداشتی

 

در مشک تشنه جرعه‌ی آبی هنوز بود

اما توان بردن آن را نداشتی

 

تا خیمه‌های نور اگر آب می‌رسید

شرم از نگاه تشنه‌ی دریا نداشتی

 

قربان لحظه‌ای که پر از شوق انتظار

سر بر حریر دامن زهرا گذاشتی

ازدحام زخم

بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی

در دل به غیر دوست تمنا نداشتی

 

مادر! شنیده‌ام که تو در ازدحام زخم

جز ذکر یا حبیب به لب‌ها نداشتی

 

وقتی نسیم عشق وزیدن گرفته بود

جز آرزوی دیدن زهرا نداشتی

 

باور نمی‌کنم که در آن رستخیز درد

دستی برای یاری مولا نداشتی

 

آن لحظه می‌رسید به بالینت آفتاب

اما دریغ، چشم تماشا نداشتی

 

در مشک تشنه جرعه‌ی آبی هنوز بود

اما توان بردن آن را نداشتی

 

تا خیمه‌های نور اگر آب می‌رسید

شرم از نگاه تشنه‌ی دریا نداشتی

 

قربان لحظه‌ای که پر از شوق انتظار

سر بر حریر دامن زهرا گذاشتی

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×