مشخصات شعر

اشک تر

شد مدتی کز تو خبر ندارم

جز فکر تو فکری به سر ندارم

 

فخر تو بس که خادم حسینی

من هم جز این فخر دگر ندارم

 

بنشسته‌ام به راه انتظارات

یک دم نظر زین راه برندارم

 

عباس من عباس من کجایی

صبر و توان زین بیشتر ندارم

 

من ره‌نشین وادی بقیعم

آن طایرم که بال و پر ندارم

 

جز خواب تو خواب دگر نبینم

جز یاد تو شب تا سحر ندارم

 

چشمم ز بسکه بر تو زار بگریست

دیگر به دیده‌ اشک‌تر ندارم

 

ای عمر من برگ و برم تو بودی

من آن شجر، که برگ و بر ندارم

 

دیگر امید بازگشتت را

ای جان مادر زین سفر ندارم

 

فرق تو و عمود آهنینی

من باور این قول و خبر ندارم

 

با من مگوئید این خبر خدا را

در زندگی جز او ثمر ندارم

 

مردم مرا امّ‌البنین مخوانید

حالا که من دیگر پسر ندارم

اشک تر

شد مدتی کز تو خبر ندارم

جز فکر تو فکری به سر ندارم

 

فخر تو بس که خادم حسینی

من هم جز این فخر دگر ندارم

 

بنشسته‌ام به راه انتظارات

یک دم نظر زین راه برندارم

 

عباس من عباس من کجایی

صبر و توان زین بیشتر ندارم

 

من ره‌نشین وادی بقیعم

آن طایرم که بال و پر ندارم

 

جز خواب تو خواب دگر نبینم

جز یاد تو شب تا سحر ندارم

 

چشمم ز بسکه بر تو زار بگریست

دیگر به دیده‌ اشک‌تر ندارم

 

ای عمر من برگ و برم تو بودی

من آن شجر، که برگ و بر ندارم

 

دیگر امید بازگشتت را

ای جان مادر زین سفر ندارم

 

فرق تو و عمود آهنینی

من باور این قول و خبر ندارم

 

با من مگوئید این خبر خدا را

در زندگی جز او ثمر ندارم

 

مردم مرا امّ‌البنین مخوانید

حالا که من دیگر پسر ندارم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×