مشخصات شعر

یار خراسانی

میلم کشیده مژدۀ مهمانی‌ام دهند

جایی کنار یار خراسانی‌ام دهند

 

این بار می‌روم که بخواهم ز محضرش

یکبار هم اقامت طولانی‌ام دهند

 

عطر بهشت بوی خوش حضرت رضاست

از عطر او ترنّم رضوانی‌ام دهند

 

باید ز گرمی نفس یار بهره برد

تا بارقه ز نفحه‌ی رحمانی‌ام دهند

 

یا لایق نگاه کریمانه‌ام کنند

یا لااقل بصیرت ایمانی‌ام دهند

 

هر روز اگر تلاوت آیات می‌کنم

دارم امید توشه‌ی قرآنی‌ام دهند

 

باید دل از دو رنگی و از کافری برید

تا اهل‌بیت رنگ مسلمانی‌ام دهند

 

حالا طلب، زیارت مخصوصه می‌کنم

تا در حرم توجّه عرفانی‌ام دهند

 

وقتی عزیز فاطمه همسفره‌ی گداست

سامان چنین به بی‌سر و سامانی‌ام دهند

 

دنیا به اعتبار رضا می‌شناسدم

گر انتصاب شیعه‌ی ایرانی‌ام دهند

 

کارم اگر به مهر رضا با صفا شود

تا سال بعد نامه‌ی نورانی‌ام دهند

 

غیر از می دو ماهه که مستم نمی‌کند

خواهم که باده‌ای ز پریشانی‌ام دهند

 

هر دم دلم کنار دلی خسته می‌نهم

در بین روضه گریه‌ی طوفانی‌ام دهند

 

ما را ز گریه، منصب منّا شدن رسد

برتر ز شأن و رتبه‌ی سلمانی‌ام دهند

 

صبح و مسا به کرب و بلا گریه می‌کنم

شاید جواز یاری میدانی‌ام دهند

 

دارد شب شهادت من دیر می‌شود

آیا شود که جام جمارانی‌ام دهند

 

دل را اگر به یوسف زهرا دهد دلم

درک مقام یار خراسانی‌ام دهند

 

جان مرا برای رضا آفریده‌اند

روزی رسد اجازه‌ی قربانی‌ام دهند

یار خراسانی

میلم کشیده مژدۀ مهمانی‌ام دهند

جایی کنار یار خراسانی‌ام دهند

 

این بار می‌روم که بخواهم ز محضرش

یکبار هم اقامت طولانی‌ام دهند

 

عطر بهشت بوی خوش حضرت رضاست

از عطر او ترنّم رضوانی‌ام دهند

 

باید ز گرمی نفس یار بهره برد

تا بارقه ز نفحه‌ی رحمانی‌ام دهند

 

یا لایق نگاه کریمانه‌ام کنند

یا لااقل بصیرت ایمانی‌ام دهند

 

هر روز اگر تلاوت آیات می‌کنم

دارم امید توشه‌ی قرآنی‌ام دهند

 

باید دل از دو رنگی و از کافری برید

تا اهل‌بیت رنگ مسلمانی‌ام دهند

 

حالا طلب، زیارت مخصوصه می‌کنم

تا در حرم توجّه عرفانی‌ام دهند

 

وقتی عزیز فاطمه همسفره‌ی گداست

سامان چنین به بی‌سر و سامانی‌ام دهند

 

دنیا به اعتبار رضا می‌شناسدم

گر انتصاب شیعه‌ی ایرانی‌ام دهند

 

کارم اگر به مهر رضا با صفا شود

تا سال بعد نامه‌ی نورانی‌ام دهند

 

غیر از می دو ماهه که مستم نمی‌کند

خواهم که باده‌ای ز پریشانی‌ام دهند

 

هر دم دلم کنار دلی خسته می‌نهم

در بین روضه گریه‌ی طوفانی‌ام دهند

 

ما را ز گریه، منصب منّا شدن رسد

برتر ز شأن و رتبه‌ی سلمانی‌ام دهند

 

صبح و مسا به کرب و بلا گریه می‌کنم

شاید جواز یاری میدانی‌ام دهند

 

دارد شب شهادت من دیر می‌شود

آیا شود که جام جمارانی‌ام دهند

 

دل را اگر به یوسف زهرا دهد دلم

درک مقام یار خراسانی‌ام دهند

 

جان مرا برای رضا آفریده‌اند

روزی رسد اجازه‌ی قربانی‌ام دهند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×