- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۲۱۵۲
- شماره مطلب: ۳۴۸۰
-
چاپ
خادم افتخاری
نام تو را بردم زمستانم بهاری شد
در خشکسالی دلم صد چشمه جاری شد
بعد از زمانی که گدایی تو را کردم
دار و ندار من عجب دار و نداری شد
گفتند جای توست، دل را شستشو کردم
پس میشود از خادمان افتخاری شد
میخواستند از هر طرف تو جلوهگر باشی
این گونه شد، دور حرم آئینهکاری شد
گاهی اسیری لذّت آهو شدن دارد
بیچاره آن که از نگاه تو فراری شد
گَرد ضریحت با من و گَرد دلم با تو
بیتو دوباره این دلم گرد و غباری شد
من سائل بیچیزِ اطرافِ حرم هستم
من سالهای سال، دنبال کرم هستم
انگور سرخی، سبز کرده دست و پایت را
تغییر داده حالت حال و هوایت را
ای خاکِ عالم بر سرم ـ حالا که میآیی
از چه کشیدی بر سر و رویت عبایت را
تو سعی خود را میکنی و باز میافتی
این زهر خیلی ناتوان کرده است پایت را
وقت زمین خوردن صدا در کوچه میپیچد
آری شنیدند آسمانیها صدایت را
وقتی لبت خشکید و چشمت ناتوانتر شد
در حجرهی در بسته دیدی کربلایت را
در حجرهای افتادهای و تشنگی داری
تو کربلای دیگر در حال تکراری
قسمت نشد خواهر کنار پیکرت باشد
بد شد، نشد امروز بالای سرت باشد
بد جور داری روی خاک از درد میپیچی
ای وای اگر امروز روزِ آخرت باشد
حیف از سر تو نیست روی خاک افتاده؟!
باید سرت الآن به دست خواهرت باشد
حالا غریبی را ببین دنبال تابوتت
دختر نداری لااقل دربدرت باشد
وقتی شروع روضههای ما بیان توست
خوب است پایانش، بیان دیگرت باشد
یابن شبیب آیا شهید بیکفن دیدی؟
در لابلای نیزه، پارهپاره تن دیدی؟
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
خادم افتخاری
نام تو را بردم زمستانم بهاری شد
در خشکسالی دلم صد چشمه جاری شد
بعد از زمانی که گدایی تو را کردم
دار و ندار من عجب دار و نداری شد
گفتند جای توست، دل را شستشو کردم
پس میشود از خادمان افتخاری شد
میخواستند از هر طرف تو جلوهگر باشی
این گونه شد، دور حرم آئینهکاری شد
گاهی اسیری لذّت آهو شدن دارد
بیچاره آن که از نگاه تو فراری شد
گَرد ضریحت با من و گَرد دلم با تو
بیتو دوباره این دلم گرد و غباری شد
من سائل بیچیزِ اطرافِ حرم هستم
من سالهای سال، دنبال کرم هستم
انگور سرخی، سبز کرده دست و پایت را
تغییر داده حالت حال و هوایت را
ای خاکِ عالم بر سرم ـ حالا که میآیی
از چه کشیدی بر سر و رویت عبایت را
تو سعی خود را میکنی و باز میافتی
این زهر خیلی ناتوان کرده است پایت را
وقت زمین خوردن صدا در کوچه میپیچد
آری شنیدند آسمانیها صدایت را
وقتی لبت خشکید و چشمت ناتوانتر شد
در حجرهی در بسته دیدی کربلایت را
در حجرهای افتادهای و تشنگی داری
تو کربلای دیگر در حال تکراری
قسمت نشد خواهر کنار پیکرت باشد
بد شد، نشد امروز بالای سرت باشد
بد جور داری روی خاک از درد میپیچی
ای وای اگر امروز روزِ آخرت باشد
حیف از سر تو نیست روی خاک افتاده؟!
باید سرت الآن به دست خواهرت باشد
حالا غریبی را ببین دنبال تابوتت
دختر نداری لااقل دربدرت باشد
وقتی شروع روضههای ما بیان توست
خوب است پایانش، بیان دیگرت باشد
یابن شبیب آیا شهید بیکفن دیدی؟
در لابلای نیزه، پارهپاره تن دیدی؟