مشخصات شعر

مضایقه

طفلی به روی دست، رجزخوان کربلا

در گردباد آخر طوفان کربلا

 

بر آسمان دست پدر همچو قرص بدر

در جزر و مد فتاده بیابان کربلا

 

معراج رفته بود و دوباره نزول کرد

 زیر عبا؛ پیمبر و قرآن کربلا

 

فواره‌های خون گلویش به عرش رفت

تندیس پایداری میدان کربلا

 

وقتی صدای خندۀ دشمن بلند شد

از پا نشست مادر گریان کربلا

 

موجی به سمت خیمه و موجی به سمت دشت

دریای پرتلاطم و حیران کربلا

 

«از آب هم مضایقه کردند» ای دریغ

اینگونه بود ... قصۀ «مهمان کربلا»

مضایقه

طفلی به روی دست، رجزخوان کربلا

در گردباد آخر طوفان کربلا

 

بر آسمان دست پدر همچو قرص بدر

در جزر و مد فتاده بیابان کربلا

 

معراج رفته بود و دوباره نزول کرد

 زیر عبا؛ پیمبر و قرآن کربلا

 

فواره‌های خون گلویش به عرش رفت

تندیس پایداری میدان کربلا

 

وقتی صدای خندۀ دشمن بلند شد

از پا نشست مادر گریان کربلا

 

موجی به سمت خیمه و موجی به سمت دشت

دریای پرتلاطم و حیران کربلا

 

«از آب هم مضایقه کردند» ای دریغ

اینگونه بود ... قصۀ «مهمان کربلا»

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×