مشخصات شعر

دسترنج

جان دادنم شبیه عروج شهیده است

آن بانویی که جان علی را خریده است

 

من زادۀ حسن، نوۀ مرد خیبرم

من را خدا برای حسین آفریده است

 

بودم سه ساله، داغ پدر بر دلم نشست

آری عمو مرا پسرش پروریده است

 

می‌خواست تا که بوسه زند بر قدوم من

دست رکاب کوته و بوسه نچیده است

 

از گریۀ مقابل خیمه دلم شکست

دیدم عمو ز داغ علی قد خمیده است

 

طوری زدم به لشگر کوفه که خصم گفت:

شیر جمل دوباره به میدان رسیده است

 

تا دسترنج خویش علمدار دید، گفت:

رزمت میان لشگر کوفه پدیده است

 

غارت شده دوباره عموی غریب من

رنگش ز شرم روی برادر پریده است

 

مادر به لحظه‌ای که قد تو خمیده شد

خیلی عجیب قاسم تو قد کشیده است

دسترنج

جان دادنم شبیه عروج شهیده است

آن بانویی که جان علی را خریده است

 

من زادۀ حسن، نوۀ مرد خیبرم

من را خدا برای حسین آفریده است

 

بودم سه ساله، داغ پدر بر دلم نشست

آری عمو مرا پسرش پروریده است

 

می‌خواست تا که بوسه زند بر قدوم من

دست رکاب کوته و بوسه نچیده است

 

از گریۀ مقابل خیمه دلم شکست

دیدم عمو ز داغ علی قد خمیده است

 

طوری زدم به لشگر کوفه که خصم گفت:

شیر جمل دوباره به میدان رسیده است

 

تا دسترنج خویش علمدار دید، گفت:

رزمت میان لشگر کوفه پدیده است

 

غارت شده دوباره عموی غریب من

رنگش ز شرم روی برادر پریده است

 

مادر به لحظه‌ای که قد تو خمیده شد

خیلی عجیب قاسم تو قد کشیده است

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×