مشخصات شعر

عقیق یمن

آنقدر رشیدی که تنت افتاده

اطراف تنت پیرهنت افتاده

 

یک ظرف عسل داشت لبت فکر کنم

با سنگ ز بس که زدنت افتاده

 

از بس به سر و صورت تو سنگ زدند

خدشه به عقیق یمنت افتاده

 

سر در بدنت بود که پامال شدی

پس دست تو نیست گردنت افتاده

 

برگرد حسین، زود بر گردانش

در خیمه عروس حسنت افتاده

عقیق یمن

آنقدر رشیدی که تنت افتاده

اطراف تنت پیرهنت افتاده

 

یک ظرف عسل داشت لبت فکر کنم

با سنگ ز بس که زدنت افتاده

 

از بس به سر و صورت تو سنگ زدند

خدشه به عقیق یمنت افتاده

 

سر در بدنت بود که پامال شدی

پس دست تو نیست گردنت افتاده

 

برگرد حسین، زود بر گردانش

در خیمه عروس حسنت افتاده

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×