مشخصات شعر

بلوا

هی نقشه می‌کشند که بَلوا به پا کنند

من را به درد بی‌پدری مبتلا کنند

 

اینها تمام، از پدرت زخم خورده‌اند

پس آمدند از دل خود عقده وا کنند

 

گفتند تا که سر بِبُرند از تو، می‌شود

از دختری سه ساله پدر را جدا کنند

 

تنها به کشتن تو رضایت نمی‌دهند

ای کاش بعد از این بدنت را رها کنند

 

انگشتر تو کاش به دست رقیّه بود

تا بیشتر حقارت خود برملا کنند

 

در بین کوچه باز نشد عقده‌هایشان

آنقدر می‌زنند تنم را سیا کنند

 

هی می‌کشند موی مرا، چادر مرا

شاید که زخم کهنۀ خود را دوا کنند

 

من کودکم، ز عمّۀ من کاش بگذرند!

وز رشته‌های چادر زینب حیا کنند

 

قرآن بخوان که بین حسینیّه، شیعه‌ها

صف بسته‌اند تا که به ما اقتدا کنند

بلوا

هی نقشه می‌کشند که بَلوا به پا کنند

من را به درد بی‌پدری مبتلا کنند

 

اینها تمام، از پدرت زخم خورده‌اند

پس آمدند از دل خود عقده وا کنند

 

گفتند تا که سر بِبُرند از تو، می‌شود

از دختری سه ساله پدر را جدا کنند

 

تنها به کشتن تو رضایت نمی‌دهند

ای کاش بعد از این بدنت را رها کنند

 

انگشتر تو کاش به دست رقیّه بود

تا بیشتر حقارت خود برملا کنند

 

در بین کوچه باز نشد عقده‌هایشان

آنقدر می‌زنند تنم را سیا کنند

 

هی می‌کشند موی مرا، چادر مرا

شاید که زخم کهنۀ خود را دوا کنند

 

من کودکم، ز عمّۀ من کاش بگذرند!

وز رشته‌های چادر زینب حیا کنند

 

قرآن بخوان که بین حسینیّه، شیعه‌ها

صف بسته‌اند تا که به ما اقتدا کنند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×