مشخصات شعر

آبروی عشق

خسته و تنها میان آتش و شمشیر و بند

کوچه‌های کوفه بار غربتم را می‌کشند

 

هر چه می‌گردد دلم راهی به سوی عشق نیست

راه‌های اصلی کوفه به سمت غربتند

 

هر که از ره می‌رسد با تازیانه می‌زند

دست‌هایم را خدا، کوفی جماعت بسته‌اند

 

هر چه می‌گویم غریبم، میهمانم، بی‌کسم

مردم این شهر دون تنها نگاهم می‌کنند

 

وای از این مهمان‌نوازانی که مهمان می‌کشند

این جماعت آبروی عشق را هم می‌برند

آبروی عشق

خسته و تنها میان آتش و شمشیر و بند

کوچه‌های کوفه بار غربتم را می‌کشند

 

هر چه می‌گردد دلم راهی به سوی عشق نیست

راه‌های اصلی کوفه به سمت غربتند

 

هر که از ره می‌رسد با تازیانه می‌زند

دست‌هایم را خدا، کوفی جماعت بسته‌اند

 

هر چه می‌گویم غریبم، میهمانم، بی‌کسم

مردم این شهر دون تنها نگاهم می‌کنند

 

وای از این مهمان‌نوازانی که مهمان می‌کشند

این جماعت آبروی عشق را هم می‌برند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×