مشخصات شعر

تو خوب، من بد

تا که خون در رگ است و جان به تنم

به عزیزت قسم که سینه زنم

 

آنکه از گاهواره تا مردن

دیده‌اش از غمت تر است، منم

 

شیر مادر نخورده، بابایم

تربتت را گذاشت در دهنم

 

عاقبت بین روضه می‌میرم

جامۀ نوکری شود کفنم

 

یاکریمِ کریم می‌باشم

من حسینی ز دولت حسنم

 

در جوانی ز ماتمت پیرم

گر بگویی بمیر می‌میرم

 

من که این گونه در هیاهویم

تا نفس هست از تو می‌گویم

 

جان زهرا همیشه وقت نماز

مهری از تربت تو می‌جویم

 

کنج هیئت دل کدر شده را

زود با اشک و آه می‌شویم

 

عطر سیب حضور سرخت را

دائماً بین روضه می‌بویم

 

روضه‌خوان قتلگاه رفته و من

زائر ناله‌های بانویم

 

مادرت بود بی‌قرارم کرد

در این خانه ماندگارم کرد

 

ای خدا در تلاوتت جاری

سر نی دلبری و دلداری

 

از همان جا به ما شراب بده

تو به این دلبری سزاواری

 

سطحی از خیزران به لب‌هایت

می‌نشیند چو می‌شوی قاری

 

مادر داغدیده‌ات در عرش

می‌کند ناله، می‌کند زاری

 

زینبت محو صوت قرآنت

ای بنازم چه خواهری داری

 

ای به نی، جنّ و انس حیرانت

پدر و مادرم به قربانت

 

مادرت بارعام فرموده

بر فقیران سلام فرموده

 

اشک ما را به یمن روضه‌تان

تا ابد ناتمام فرموده

 

سینه‌زن‌ها و گریه‌کن‌ها را

یک به یک احترام فرموده

 

روضه‌خوان را به هر کجا برده

یاد غم‌های شام فرموده

 

آخر کار گوشۀ هیئت

گریه کرده مدام فرموده

 

تا سرت روی نیزه‌هاست حسین

قدّ مادر ز غصّه تاست حسین

 

از دلی زار و سینه‌ای بی‌تاب

السلام علیک یا ارباب

 

در طلوع همیشه‌ات بر نی

محض دل‌های بی‌قرار بتاب

 

تا نرفتم ز دست آقا جان

این غلام سیاه را دریاب

 

یک اشاره برای گریه بس است

به علی اصغرت ندادند آب

 

شب هفتم برای این روضه

ناله‌ها کرده‌ام که وای رباب

 

بوی شش گوشه می‌دهد این آه

قبره فی قلوب من والاه

 

ای همه شادی و عزایم تو

هم مناجات و هم دعایم تو

 

نیمه شب در قنوت نافله‌ها

روح‌العفو، ربنایم تو

 

وقت خواب و زمان بیداری

نه که شب‌ها و روزهایم تو

 

نوکری از تبار «جُونت» من

تویی ارباب با وفایم تو

 

دم مردن در اوج تنهایی

آنکه ماند فقط برایم تو

 

روز و شب از غم تو می‌بارم

به همه گفته‌ام تو را دارم

 

در فقیری سر آمدم آقا

به گدایی زبان زدم آقا

 

تو که از حال من خبر داری

هر چه تو خوب من بدم آقا

 

من فقیرم فقیر مادرزاد

تو کریمی که آمدم آقا

 

شب قبرم ز مقدمت روز است

وه از این حسن پا قدم آقا

 

گاه در اوج روضه می‌بینم

دم حسین است و بازدم آقا

 

گر روم مبتلای غیر شوم

با شما عاقبت به خیر شوم

 

خوب دانم که کمتر از آنم

که بگویم ز نسل سلمانم

 

لکن از ابتدا به لطف خدا

نوکرت بوده‌ام و می‌مانم

 

خیلی از وقت‌ها برای دلم

قدر یک آه، روضه می‌خوانم

 

سر جدا، نیزه، بوریا، صحرا

سم اسب، استخوان ... نمی‌دانم

 

کاش می‌شد که بعد مردن هم

بشنوم از زبان خویشانم

 

بس که نالید و بس که هق‌هق کرد

عاقبت بین روضه‌ها دق کرد

تو خوب، من بد

تا که خون در رگ است و جان به تنم

به عزیزت قسم که سینه زنم

 

آنکه از گاهواره تا مردن

دیده‌اش از غمت تر است، منم

 

شیر مادر نخورده، بابایم

تربتت را گذاشت در دهنم

 

عاقبت بین روضه می‌میرم

جامۀ نوکری شود کفنم

 

یاکریمِ کریم می‌باشم

من حسینی ز دولت حسنم

 

در جوانی ز ماتمت پیرم

گر بگویی بمیر می‌میرم

 

من که این گونه در هیاهویم

تا نفس هست از تو می‌گویم

 

جان زهرا همیشه وقت نماز

مهری از تربت تو می‌جویم

 

کنج هیئت دل کدر شده را

زود با اشک و آه می‌شویم

 

عطر سیب حضور سرخت را

دائماً بین روضه می‌بویم

 

روضه‌خوان قتلگاه رفته و من

زائر ناله‌های بانویم

 

مادرت بود بی‌قرارم کرد

در این خانه ماندگارم کرد

 

ای خدا در تلاوتت جاری

سر نی دلبری و دلداری

 

از همان جا به ما شراب بده

تو به این دلبری سزاواری

 

سطحی از خیزران به لب‌هایت

می‌نشیند چو می‌شوی قاری

 

مادر داغدیده‌ات در عرش

می‌کند ناله، می‌کند زاری

 

زینبت محو صوت قرآنت

ای بنازم چه خواهری داری

 

ای به نی، جنّ و انس حیرانت

پدر و مادرم به قربانت

 

مادرت بارعام فرموده

بر فقیران سلام فرموده

 

اشک ما را به یمن روضه‌تان

تا ابد ناتمام فرموده

 

سینه‌زن‌ها و گریه‌کن‌ها را

یک به یک احترام فرموده

 

روضه‌خوان را به هر کجا برده

یاد غم‌های شام فرموده

 

آخر کار گوشۀ هیئت

گریه کرده مدام فرموده

 

تا سرت روی نیزه‌هاست حسین

قدّ مادر ز غصّه تاست حسین

 

از دلی زار و سینه‌ای بی‌تاب

السلام علیک یا ارباب

 

در طلوع همیشه‌ات بر نی

محض دل‌های بی‌قرار بتاب

 

تا نرفتم ز دست آقا جان

این غلام سیاه را دریاب

 

یک اشاره برای گریه بس است

به علی اصغرت ندادند آب

 

شب هفتم برای این روضه

ناله‌ها کرده‌ام که وای رباب

 

بوی شش گوشه می‌دهد این آه

قبره فی قلوب من والاه

 

ای همه شادی و عزایم تو

هم مناجات و هم دعایم تو

 

نیمه شب در قنوت نافله‌ها

روح‌العفو، ربنایم تو

 

وقت خواب و زمان بیداری

نه که شب‌ها و روزهایم تو

 

نوکری از تبار «جُونت» من

تویی ارباب با وفایم تو

 

دم مردن در اوج تنهایی

آنکه ماند فقط برایم تو

 

روز و شب از غم تو می‌بارم

به همه گفته‌ام تو را دارم

 

در فقیری سر آمدم آقا

به گدایی زبان زدم آقا

 

تو که از حال من خبر داری

هر چه تو خوب من بدم آقا

 

من فقیرم فقیر مادرزاد

تو کریمی که آمدم آقا

 

شب قبرم ز مقدمت روز است

وه از این حسن پا قدم آقا

 

گاه در اوج روضه می‌بینم

دم حسین است و بازدم آقا

 

گر روم مبتلای غیر شوم

با شما عاقبت به خیر شوم

 

خوب دانم که کمتر از آنم

که بگویم ز نسل سلمانم

 

لکن از ابتدا به لطف خدا

نوکرت بوده‌ام و می‌مانم

 

خیلی از وقت‌ها برای دلم

قدر یک آه، روضه می‌خوانم

 

سر جدا، نیزه، بوریا، صحرا

سم اسب، استخوان ... نمی‌دانم

 

کاش می‌شد که بعد مردن هم

بشنوم از زبان خویشانم

 

بس که نالید و بس که هق‌هق کرد

عاقبت بین روضه‌ها دق کرد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×