مشخصات شعر

نه! مریم نیست

او هاجر اما تشنۀ آبی که زمزم نیست

لبریز از درد است اما نه! نه! مریم نیست

 

باید کسی باشد که در هفت آسمان انگار

در طالعش جز ردّپای اشک و ماتم نیست

 

باید خودش را می‌تکاند از آرزوهایش

ـ از هر چه دارد آسمان ـ سهم دلش کم نیست

 

باید صدایش کوفه را درهم بپیچید: آی

این ریسمانی که به جا مانده‌ست محکم نیست؟

 

آمد کنار خیمه‌ها چرخاند چشمش را

تا یک فرات خشک، تا آبی که ... کم‌کم نیست

 

خاکستری مانده‌ست بر بوم غزل‌هایم

در دشت هم جز شعله‌ای درهم و برهم نیست

 

دستم ... دلم ... دست و دلم دارند می‌لرزند

نه هیچ ماهی، قرمزش مثل محرم نیست

 

در شرجی این توده‌های داغ جاری شد

اما نفهمیدم کجا؟ انگار یادم نیست ...

 

نه! مریم نیست

او هاجر اما تشنۀ آبی که زمزم نیست

لبریز از درد است اما نه! نه! مریم نیست

 

باید کسی باشد که در هفت آسمان انگار

در طالعش جز ردّپای اشک و ماتم نیست

 

باید خودش را می‌تکاند از آرزوهایش

ـ از هر چه دارد آسمان ـ سهم دلش کم نیست

 

باید صدایش کوفه را درهم بپیچید: آی

این ریسمانی که به جا مانده‌ست محکم نیست؟

 

آمد کنار خیمه‌ها چرخاند چشمش را

تا یک فرات خشک، تا آبی که ... کم‌کم نیست

 

خاکستری مانده‌ست بر بوم غزل‌هایم

در دشت هم جز شعله‌ای درهم و برهم نیست

 

دستم ... دلم ... دست و دلم دارند می‌لرزند

نه هیچ ماهی، قرمزش مثل محرم نیست

 

در شرجی این توده‌های داغ جاری شد

اما نفهمیدم کجا؟ انگار یادم نیست ...

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×