مشخصات شعر

دو تا ذبیح مطهر

غریب و خسته‌ترینی و غرق یاهویی

به انتظارِ عزیزان پر از هیاهویی

 

به انتظار دو تا یل عصارۀ جانت

دو آسمانی حوْری سرشتِ دامانت

 

سوارهای غریبی که می‌رسند از راه

غبار تندرشان قد کشیده تا برِ ماه

 

رسیده سهم تو زینب دو چشمِ تر دامن

نشانده نوح دلت را به ساحلی ایمن

 

نشانِ دغدغه کم شد ز چشمه جانت

نشسته نقشِ تبسم به باغِ چشمانت

 

تمام دار و ندارت همین دو تا شمشاد

برای سینۀ دشمن دو خنجرِ فولاد

 

به سرمه سوی قشنگی نگاهشان کردی

و شانه موی شِلال سیاهشان کردی

 

زدی شمیمِ معطر به زلف‌های پسر

ز عطرِ حضرت زهرا در آن سکوت سحر

 

شب از ترنمِ قرآن دعایشان کردی

به سمت نور هدایت رهایشان کردی

 

چه عاشقانه به میدان زدند دل‌ها را

دو رودِ تشنه گرفتند راه دریا را

 

کبوترانِ بهشتی که مست پروازند

در آن کشاکشِ میدان عجب سرافرازند

 

محمد آنکه رجز می‌سراید از قرآن

و عونْ آتش خشم است و تندرِ طوفان

 

و در رکاب حسین آن دلاورانِ غیور

دو تا ذبیح مطهّر چه با وفا و صبور

 

ندیده غرق تماشا کسی نگاه تو را

به تلخ حادثه‌ها سوز اشک و آه تو را

 

تمام دشت بر این لحظه بی‌صدا مانده‌ست

نگاه هاجریت توی خیمه جا مانده است

 

به روی دوشِ حسین آن دو سرو آزاده

تو مطمئنی و شاکر به سجده افتاده

 

تو سربلند شدی، دادی امتحانت را

خدا قبول کند پاره‌های جانت را

 

به روی تل که نسیم از دو لاله می‌زد سر

وزید زمزمه‌ای خوش که مرحبا مادر

 

دو تا ذبیح مطهر

غریب و خسته‌ترینی و غرق یاهویی

به انتظارِ عزیزان پر از هیاهویی

 

به انتظار دو تا یل عصارۀ جانت

دو آسمانی حوْری سرشتِ دامانت

 

سوارهای غریبی که می‌رسند از راه

غبار تندرشان قد کشیده تا برِ ماه

 

رسیده سهم تو زینب دو چشمِ تر دامن

نشانده نوح دلت را به ساحلی ایمن

 

نشانِ دغدغه کم شد ز چشمه جانت

نشسته نقشِ تبسم به باغِ چشمانت

 

تمام دار و ندارت همین دو تا شمشاد

برای سینۀ دشمن دو خنجرِ فولاد

 

به سرمه سوی قشنگی نگاهشان کردی

و شانه موی شِلال سیاهشان کردی

 

زدی شمیمِ معطر به زلف‌های پسر

ز عطرِ حضرت زهرا در آن سکوت سحر

 

شب از ترنمِ قرآن دعایشان کردی

به سمت نور هدایت رهایشان کردی

 

چه عاشقانه به میدان زدند دل‌ها را

دو رودِ تشنه گرفتند راه دریا را

 

کبوترانِ بهشتی که مست پروازند

در آن کشاکشِ میدان عجب سرافرازند

 

محمد آنکه رجز می‌سراید از قرآن

و عونْ آتش خشم است و تندرِ طوفان

 

و در رکاب حسین آن دلاورانِ غیور

دو تا ذبیح مطهّر چه با وفا و صبور

 

ندیده غرق تماشا کسی نگاه تو را

به تلخ حادثه‌ها سوز اشک و آه تو را

 

تمام دشت بر این لحظه بی‌صدا مانده‌ست

نگاه هاجریت توی خیمه جا مانده است

 

به روی دوشِ حسین آن دو سرو آزاده

تو مطمئنی و شاکر به سجده افتاده

 

تو سربلند شدی، دادی امتحانت را

خدا قبول کند پاره‌های جانت را

 

به روی تل که نسیم از دو لاله می‌زد سر

وزید زمزمه‌ای خوش که مرحبا مادر

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×