مشخصات شعر

دو بهار جوانی و ایثار

سر زد از دور دست عالم ذر

برقی از غیرت و غرور سحر

 

پنجه در پنجه، شب شکاری کرد

آبشار پگاه جاری کرد

 

دست غیرت به گوش خواب کشید

پای بیدار، در رکاب کشید

 

کاروانش که شد طلایۀ صبح

زد اثر بر مدارِ آیۀ صبح

 

داغ شد آفتاب عاشورا

تابش رایت جهان‌آرا

 

آسمان خیمه شهادت زد

تکیه بر سایۀ سعادت زد

 

حق به باطل عنان غیرت بُرد

که رقیب از جدال حسرت خورد

 

در همین گیر و دار، مادرِ عشق

رفت در خیمه با دو اختر عشق

 

دو بهار جوانی و ایثار

دو برومند عرصۀ پیکار

 

گَردِ سیمایشان به مهر زدود

شانه بر گیسوانشان فرسود

 

ماه شد مات از رُخِ مَهِشان

چشم بست از نقابِ چهره‌شان

 

در نگِه، اشکِ شوق، جاری کرد

وانگهی اَمرِ جان‌نثاری کرد

 

هر دو رفتند مه رخان امید

بر اجازت به ساحت خورشید

 

گوهر اشک دیدۀ دایی

هر دو را بر فزود شیدایی

 

حضرتش چشم مرحمت بگشود

هر دو را منع و مصلحت فرمود

 

بازگشتند با دلی پژمان

پیشگاه امینۀ ایمان

 

زد بر آنان خطاب و ختم کلام

که گذارید سر به پای امام

 

بدهید آن هُمام دل دریا

قسمش را به مادرش زهرا

 

زین قسم حضرتش اجابت کرد

هر دو را راهی شهادت کرد

 

هر یکی با هزار شوق و شعف

سوی میدان شدند جان بر کف

 

هر دو مرد تکاور و پیکار

نسل زهرا و حیدر کرار

 

همچو شیر عرینِ ضیغم گیر

روبهان داده بر دمِ شمشیر

 

که ز نیرنگ خصم بد اختر

هر دو گردید خاک و خون بستر

 

شیرزن جان‌نثار ثارالله

صبر و عزّ و وقارِ آل الله

 

رفت و در خیمه گشت پنهانی

تا نگوید مراست قربانی

 

شعلۀ داغ زینب کبری

سوخت قلب مطهر زهرا

 

دو بهار جوانی و ایثار

سر زد از دور دست عالم ذر

برقی از غیرت و غرور سحر

 

پنجه در پنجه، شب شکاری کرد

آبشار پگاه جاری کرد

 

دست غیرت به گوش خواب کشید

پای بیدار، در رکاب کشید

 

کاروانش که شد طلایۀ صبح

زد اثر بر مدارِ آیۀ صبح

 

داغ شد آفتاب عاشورا

تابش رایت جهان‌آرا

 

آسمان خیمه شهادت زد

تکیه بر سایۀ سعادت زد

 

حق به باطل عنان غیرت بُرد

که رقیب از جدال حسرت خورد

 

در همین گیر و دار، مادرِ عشق

رفت در خیمه با دو اختر عشق

 

دو بهار جوانی و ایثار

دو برومند عرصۀ پیکار

 

گَردِ سیمایشان به مهر زدود

شانه بر گیسوانشان فرسود

 

ماه شد مات از رُخِ مَهِشان

چشم بست از نقابِ چهره‌شان

 

در نگِه، اشکِ شوق، جاری کرد

وانگهی اَمرِ جان‌نثاری کرد

 

هر دو رفتند مه رخان امید

بر اجازت به ساحت خورشید

 

گوهر اشک دیدۀ دایی

هر دو را بر فزود شیدایی

 

حضرتش چشم مرحمت بگشود

هر دو را منع و مصلحت فرمود

 

بازگشتند با دلی پژمان

پیشگاه امینۀ ایمان

 

زد بر آنان خطاب و ختم کلام

که گذارید سر به پای امام

 

بدهید آن هُمام دل دریا

قسمش را به مادرش زهرا

 

زین قسم حضرتش اجابت کرد

هر دو را راهی شهادت کرد

 

هر یکی با هزار شوق و شعف

سوی میدان شدند جان بر کف

 

هر دو مرد تکاور و پیکار

نسل زهرا و حیدر کرار

 

همچو شیر عرینِ ضیغم گیر

روبهان داده بر دمِ شمشیر

 

که ز نیرنگ خصم بد اختر

هر دو گردید خاک و خون بستر

 

شیرزن جان‌نثار ثارالله

صبر و عزّ و وقارِ آل الله

 

رفت و در خیمه گشت پنهانی

تا نگوید مراست قربانی

 

شعلۀ داغ زینب کبری

سوخت قلب مطهر زهرا

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×