مشخصات شعر

به ساحتِ مقدس عون و محمد پسران زینب (س)

باید از نیزه پرس و جویی کرد ...

باید از نیزه پرس و جویی کرد، رازِ خونین و سرخِ سرها را

باید از این نهالِ پولادین، چید نارنجیِ ثمرها را

 

بادها شعله پوش می‌آیند، اسب‌ها بی‌سوار ... این یعنی

قاصدی غیرِ دود و آتش نیست، که بگیری از او خبرها را

 

آه آن زن کی است؟ این بانو ـ که همانند ماه می‌تابد

و به صف می‌کند کنارِ هم، با شهامت همه پسرها را؟

 

آه از بس که مشتری دارند، مانده تا در مدار سرخِ زخم

به کدامین جهت سپر سازد، سینۀ تک‌تکِ قمرها را!

 

بچه‌هایی که چشم در راهند، و نفهمیده‌اند این نوبت

باید از نیزه پرس و جویی کرد، پیکر زخمیِ پدرها را

 

آه زینب! دریده شد تنِ عون! ـ گشته پرپر گل محمدی‌ات!

آه در دستِ هنده می‌بینم، تکّه و پارۀ جگرها را!

 

باید از نیزه پرس و جویی کرد، که چه طوفانِ هولناکی بود

کز تنِ مرغ در هوا می‌کند، دانه‌دانه تمامِ پرها را؟

 

چکمه‌های هجوم گلدانند، وَ علف‌های هرزِ سفیانی

کربلا یعنی اینکه برداریم، از زمین داس‌ها تبرها را

***

آه امروز ظهر عاشوراست ... من به چشم حماسه می‌بینم

آن سوی چهرۀ گِل‌اندود و مرثیه‌خوانِ رهگذرها را

 

ظهرِ گرمی است، باد می‌آید، کاه‌ها در هوا پرنده شده‌اند

من به دنبالِ مشک می‌گردم، شانه‌های رشیدترها را

***

باید از نیزه پرس و جویی کرد، باید از نیزه پرس و جویی کرد

باید از نیزه پرس و جویی کرد، رازِ خونین و سرخِ سرها را

 

به ساحتِ مقدس عون و محمد پسران زینب (س)

باید از نیزه پرس و جویی کرد ...

باید از نیزه پرس و جویی کرد، رازِ خونین و سرخِ سرها را

باید از این نهالِ پولادین، چید نارنجیِ ثمرها را

 

بادها شعله پوش می‌آیند، اسب‌ها بی‌سوار ... این یعنی

قاصدی غیرِ دود و آتش نیست، که بگیری از او خبرها را

 

آه آن زن کی است؟ این بانو ـ که همانند ماه می‌تابد

و به صف می‌کند کنارِ هم، با شهامت همه پسرها را؟

 

آه از بس که مشتری دارند، مانده تا در مدار سرخِ زخم

به کدامین جهت سپر سازد، سینۀ تک‌تکِ قمرها را!

 

بچه‌هایی که چشم در راهند، و نفهمیده‌اند این نوبت

باید از نیزه پرس و جویی کرد، پیکر زخمیِ پدرها را

 

آه زینب! دریده شد تنِ عون! ـ گشته پرپر گل محمدی‌ات!

آه در دستِ هنده می‌بینم، تکّه و پارۀ جگرها را!

 

باید از نیزه پرس و جویی کرد، که چه طوفانِ هولناکی بود

کز تنِ مرغ در هوا می‌کند، دانه‌دانه تمامِ پرها را؟

 

چکمه‌های هجوم گلدانند، وَ علف‌های هرزِ سفیانی

کربلا یعنی اینکه برداریم، از زمین داس‌ها تبرها را

***

آه امروز ظهر عاشوراست ... من به چشم حماسه می‌بینم

آن سوی چهرۀ گِل‌اندود و مرثیه‌خوانِ رهگذرها را

 

ظهرِ گرمی است، باد می‌آید، کاه‌ها در هوا پرنده شده‌اند

من به دنبالِ مشک می‌گردم، شانه‌های رشیدترها را

***

باید از نیزه پرس و جویی کرد، باید از نیزه پرس و جویی کرد

باید از نیزه پرس و جویی کرد، رازِ خونین و سرخِ سرها را

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×