مشخصات شعر

شاعر شدم که ...

پر می‌زنم به بال غزل در هوایتان

تا دور دست روشن دیرآشنـایتان

 

می‌خواهم از خدا دو جهان را و هر چه هست

تـا بـا دو دسـت شـوق بـریـزم بـه پــایتان

 

سرداب سامرا به شما آشــناتر است

دارد خبر ز سوز دل و گریه‌هایتان

 

آقا بیا و مرحمتی کـن به جان ما

آن گوش آشنا به نـوا و صـدایتان

 

کی می‌شود که چشم گشایم به سوی آن

رخســار مـاه‌گـونـه و زلـف رهــایتــان

 

عمری میان روضۀ جدت گریستم

می‌سوختـم ز فاجـعه‌ کربلایتـان

 

امّا بـرات دیـدن آن بـارگه، فقـط

امضا شود به زمزمه‌های دعایتان

 

دل بسته‌ام به مهر شما یا بن فاطمه

شاعر شـدم که شعـر بگویم برایتـان

شاعر شدم که ...

پر می‌زنم به بال غزل در هوایتان

تا دور دست روشن دیرآشنـایتان

 

می‌خواهم از خدا دو جهان را و هر چه هست

تـا بـا دو دسـت شـوق بـریـزم بـه پــایتان

 

سرداب سامرا به شما آشــناتر است

دارد خبر ز سوز دل و گریه‌هایتان

 

آقا بیا و مرحمتی کـن به جان ما

آن گوش آشنا به نـوا و صـدایتان

 

کی می‌شود که چشم گشایم به سوی آن

رخســار مـاه‌گـونـه و زلـف رهــایتــان

 

عمری میان روضۀ جدت گریستم

می‌سوختـم ز فاجـعه‌ کربلایتـان

 

امّا بـرات دیـدن آن بـارگه، فقـط

امضا شود به زمزمه‌های دعایتان

 

دل بسته‌ام به مهر شما یا بن فاطمه

شاعر شـدم که شعـر بگویم برایتـان

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×