مشخصات شعر

نگین رود

روی اسب سرکش امواج زین انداخته

آنکه روی آب را هم بر زمین انداخته

 

رود انگشتی‌ست جاری که اباالفضل جوان

پا به دریا برده و بر او نگین انداخته

 

رود دریای خروشانی شده در پای مرد

مثل ماری که به زحمت پوستین انداخته

 

تو رگ غیرت بخوانش، من کلید قفل‌ها

قل هواللهی که بر روی جبین انداخته

 

در همین نقطه فقط کوهی به کوهی می‌رسد

روی پیشانیش آن وقتی که چین انداخته

 

وسعت دیدش وسیع است و به جنگ یک سپاه

اولین را کشته روی آخرین انداخته

 

پای مشق دست‌هایش روز عاشورا حسین

بوسه‌ای داده است و مهر آفرین انداخته

 

تیر باید هم شود سیراب از مشک عمو

چون‌که رو بر مشک آب آورترین انداخته

 

چون اباالفضل است، سیراب‌اند طفلان، مشک هم

خویش را در علقمه با این یقین انداخته

 

غصۀ قولی که تنها به رقیه داده است

مطمئناً مرد را از پا همین انداخته

 

نگین رود

روی اسب سرکش امواج زین انداخته

آنکه روی آب را هم بر زمین انداخته

 

رود انگشتی‌ست جاری که اباالفضل جوان

پا به دریا برده و بر او نگین انداخته

 

رود دریای خروشانی شده در پای مرد

مثل ماری که به زحمت پوستین انداخته

 

تو رگ غیرت بخوانش، من کلید قفل‌ها

قل هواللهی که بر روی جبین انداخته

 

در همین نقطه فقط کوهی به کوهی می‌رسد

روی پیشانیش آن وقتی که چین انداخته

 

وسعت دیدش وسیع است و به جنگ یک سپاه

اولین را کشته روی آخرین انداخته

 

پای مشق دست‌هایش روز عاشورا حسین

بوسه‌ای داده است و مهر آفرین انداخته

 

تیر باید هم شود سیراب از مشک عمو

چون‌که رو بر مشک آب آورترین انداخته

 

چون اباالفضل است، سیراب‌اند طفلان، مشک هم

خویش را در علقمه با این یقین انداخته

 

غصۀ قولی که تنها به رقیه داده است

مطمئناً مرد را از پا همین انداخته

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×