مشخصات شعر

همّت سیراب

تا ابد، برخی آن تشنه شهیدم، که فرات

شاهد همّت و سیراب او، لب تشنۀ اوست

 

آن جوانمرد، که لب تشنه، ز دریا بگذشت

زان که دریا به بر همّت او، کم از جوست

 

غرق آتش، که مگر آب رساند به حرم

خون‌فشان از سر و، از بازوی آویزه به پوست

 

دل دشمن، شده از این رجز او، در بیم

گوش طفلان حرم خرسند، از بانگ عموست

 

به خدا، دست ز دامان امامم، نکشم

گر چه‌ام دست ببرّند و، برآرندم پوست

 

به مثل، دوست، بود به ز برادر، امّا

جان به قربان برادر، که چنین باشد، دوست

 

هر خروشی که به گوش آید از امواج فرات

عقدۀ ماتم عباسش، گویی به گلوست

 

ای صبا، هر سحر از جانب من بوسه بزن

بر زمینی که ز خون شهدا غالیه بوست

 

هر کجا پرچم افراشته‌ای دیدی، سرخ

به‌یقین دان که سراپردۀ عباس، هموست

 

همّت سیراب

تا ابد، برخی آن تشنه شهیدم، که فرات

شاهد همّت و سیراب او، لب تشنۀ اوست

 

آن جوانمرد، که لب تشنه، ز دریا بگذشت

زان که دریا به بر همّت او، کم از جوست

 

غرق آتش، که مگر آب رساند به حرم

خون‌فشان از سر و، از بازوی آویزه به پوست

 

دل دشمن، شده از این رجز او، در بیم

گوش طفلان حرم خرسند، از بانگ عموست

 

به خدا، دست ز دامان امامم، نکشم

گر چه‌ام دست ببرّند و، برآرندم پوست

 

به مثل، دوست، بود به ز برادر، امّا

جان به قربان برادر، که چنین باشد، دوست

 

هر خروشی که به گوش آید از امواج فرات

عقدۀ ماتم عباسش، گویی به گلوست

 

ای صبا، هر سحر از جانب من بوسه بزن

بر زمینی که ز خون شهدا غالیه بوست

 

هر کجا پرچم افراشته‌ای دیدی، سرخ

به‌یقین دان که سراپردۀ عباس، هموست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×