مشخصات شعر

اگر...

شباهنگام در آغوش ظلمت

تمام خیمه‌ها از عشق می‌سوخت

 

میان آسمان تیره، مهتاب

به دریای سیاهی چشم می‌دوخت

 

شباهنگی به بانگ عشق می‌خواند

غمی را کز تباهی‌ها به جان داشت

 

که چندی پیش در گودال خورشید

وداعی آتشین با آسمان داشت

 

صدای ناله‌ای در دشت پیچید

زمین و آسمان را زیر و رو کرد

 

کسی در گوشه‌‌ای با گریه می‌گفت:

«که ماه امشب به جوی خون وضو کرد

 

اگر زهرا میان در و دیوار

اسیر شعله‌های کین نمی‌شد

 

اگر ناموس حق سیلی نمی‌خورد

ستم بر خاندان دین نمی‌شد
 

اگر با دست شیطان در سقیفه

گروه اشقیا بیعت نمی‌کرد

 

اگر در پیچ و خم‌های جهالت

تباهی قصد این امت نمی‌کرد

 

کجا امروز می‌کرد این جسارت

که دشمن بر رُخم سیلی نوازد

 

حریم عشق در آتش بسوزد

به مرکب بر شقایق‌ها بتازد

 

که پیش دیدگان بی‌ قرارم

همه دار و ندارم را بگیرد

 

میان خیمه‌ها با ضرب نیزه

به غارت گوشوارم را بگیرد»

 

میان آتش و خون در دل شب

صفیر ناله‌اش تا آسمان رفت

 

شب و خورشید این منظومۀ عشق

که با رنگ غروب از کهکشان رفت

اگر...

شباهنگام در آغوش ظلمت

تمام خیمه‌ها از عشق می‌سوخت

 

میان آسمان تیره، مهتاب

به دریای سیاهی چشم می‌دوخت

 

شباهنگی به بانگ عشق می‌خواند

غمی را کز تباهی‌ها به جان داشت

 

که چندی پیش در گودال خورشید

وداعی آتشین با آسمان داشت

 

صدای ناله‌ای در دشت پیچید

زمین و آسمان را زیر و رو کرد

 

کسی در گوشه‌‌ای با گریه می‌گفت:

«که ماه امشب به جوی خون وضو کرد

 

اگر زهرا میان در و دیوار

اسیر شعله‌های کین نمی‌شد

 

اگر ناموس حق سیلی نمی‌خورد

ستم بر خاندان دین نمی‌شد
 

اگر با دست شیطان در سقیفه

گروه اشقیا بیعت نمی‌کرد

 

اگر در پیچ و خم‌های جهالت

تباهی قصد این امت نمی‌کرد

 

کجا امروز می‌کرد این جسارت

که دشمن بر رُخم سیلی نوازد

 

حریم عشق در آتش بسوزد

به مرکب بر شقایق‌ها بتازد

 

که پیش دیدگان بی‌ قرارم

همه دار و ندارم را بگیرد

 

میان خیمه‌ها با ضرب نیزه

به غارت گوشوارم را بگیرد»

 

میان آتش و خون در دل شب

صفیر ناله‌اش تا آسمان رفت

 

شب و خورشید این منظومۀ عشق

که با رنگ غروب از کهکشان رفت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×