مشخصات شعر

تدفین سرخ

آمدی تا کنار خیمۀ من، باز با خواهرت سخن داری

چه نیازی مرا صدا بزنی، با خودت عطر یاسمن داری

 

چه قَدَر جلوۀ تو طاهایی است، مثل باباست طرز لبخندت

چه قَدَر خندۀ تو زهرایی است، رنگ رخسارۀ حسن داری

 

دست چشمم برای تو رو شد، اشک در دشت دیده آهو شد

بغض! ای بغض سر فروبسته! نکند قصد واشدن داری

 

دست بر سینه‌ام بیا بگذار، صبر از قلب زینبت پر زد

تو مگر بارها نمی‌گفتی، که تو وابستگی به من داری

 

خواب دیدم میان این وادی، جسم تو روی خاک افتاده است

جسم تو روی خاک، نه! مخفی است، نیزه‌ها، تیرها به تن داری

 

در همان های و هوی می‌دیدم، داغ تدفین سرخ تو امّا ...

بوریا بود بر تنت گر چه، در خیام خودت کفن داری

 

آه حالا دو روز هست و سه شب، کربلا میزبان پیکر توست

تا چهل منزل دگر مانده، چه قَدَر راه تا بدن داری

 

صوت قرآن مکّی‌ات را آه!، نیزۀ شامی‌ات نمی‌فهمد

بر سر زینب تو نازل شد، آیه‌هایی که بر دهن داری

 

تدفین سرخ

آمدی تا کنار خیمۀ من، باز با خواهرت سخن داری

چه نیازی مرا صدا بزنی، با خودت عطر یاسمن داری

 

چه قَدَر جلوۀ تو طاهایی است، مثل باباست طرز لبخندت

چه قَدَر خندۀ تو زهرایی است، رنگ رخسارۀ حسن داری

 

دست چشمم برای تو رو شد، اشک در دشت دیده آهو شد

بغض! ای بغض سر فروبسته! نکند قصد واشدن داری

 

دست بر سینه‌ام بیا بگذار، صبر از قلب زینبت پر زد

تو مگر بارها نمی‌گفتی، که تو وابستگی به من داری

 

خواب دیدم میان این وادی، جسم تو روی خاک افتاده است

جسم تو روی خاک، نه! مخفی است، نیزه‌ها، تیرها به تن داری

 

در همان های و هوی می‌دیدم، داغ تدفین سرخ تو امّا ...

بوریا بود بر تنت گر چه، در خیام خودت کفن داری

 

آه حالا دو روز هست و سه شب، کربلا میزبان پیکر توست

تا چهل منزل دگر مانده، چه قَدَر راه تا بدن داری

 

صوت قرآن مکّی‌ات را آه!، نیزۀ شامی‌ات نمی‌فهمد

بر سر زینب تو نازل شد، آیه‌هایی که بر دهن داری

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×