مشخصات شعر

از دست چشم‌های تو

وقتی عطش مشام حرم را دچار کرد

آثار زخم را به جگر آشکار کرد

 

شیری گرفت در کف خود جان مشک را

اسبی دوید و صاحب خود را سوار کرد

 

آنقدر نافذ است نگاهش که با نگاه

هر کس که در مقابلش آمد شکار کرد

 

فریاد می‌کشید یکی در میان جمع

از دست چشم‌های تو باید فرار کرد

 

با نعرۀ تو لرزه به جان ستم نشست

باید به این دلاوری‌ات افتخار کرد

 

ناباورانه از سر بازو بریده شد

دستی که نهر علقمه را بی‌قرار کرد

 

پشتم شکست و ماه دچار خسوف شد

طوفان گرفت و روز مرا شام تار کرد

 

ای ماه من امید به خیمه رسیدنت

یک دشت را به راه تو چشم انتظار کرد

 

وقتی گرفت داغ تو جان رقیه را

دیگر نپرس با دل زینب چه کار کرد

 

در دست‌ها به جای النگو طناب شد

از گوش‌ها نصیب عدو گوشوار کرد

 

از دست چشم‌های تو

وقتی عطش مشام حرم را دچار کرد

آثار زخم را به جگر آشکار کرد

 

شیری گرفت در کف خود جان مشک را

اسبی دوید و صاحب خود را سوار کرد

 

آنقدر نافذ است نگاهش که با نگاه

هر کس که در مقابلش آمد شکار کرد

 

فریاد می‌کشید یکی در میان جمع

از دست چشم‌های تو باید فرار کرد

 

با نعرۀ تو لرزه به جان ستم نشست

باید به این دلاوری‌ات افتخار کرد

 

ناباورانه از سر بازو بریده شد

دستی که نهر علقمه را بی‌قرار کرد

 

پشتم شکست و ماه دچار خسوف شد

طوفان گرفت و روز مرا شام تار کرد

 

ای ماه من امید به خیمه رسیدنت

یک دشت را به راه تو چشم انتظار کرد

 

وقتی گرفت داغ تو جان رقیه را

دیگر نپرس با دل زینب چه کار کرد

 

در دست‌ها به جای النگو طناب شد

از گوش‌ها نصیب عدو گوشوار کرد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×