مشخصات شعر

فرزند هاجر

شش ماه فرصت داشت آدم را بسازد

با این زمان که محرّم را بسازد

 

شش ماه ... امّا نه! همان یک روز بس بود

پیغمبری شش ماهه عالم را بسازد

 

حتماً دلیل محکمی دارد که طفلی

شش گوشه‌ای این قدر محکم را بسازد

 

گهواره‌اش با خود جهانی را تکان داد

منظومه‌ای اینسان منظّم را بسازد

 

معروف کرده مادر خود را، قرار است

عیسی دمی این بار مریم را بسازد

 

فرصت برای کودکی‌هایش نمانده

این مرد باید ذبح اعظم را بسازد

 

یک روز را با تشنگی سر کرد امّا

فرزند هاجر رفت زمزم را بسازد

 

دست پدر تخت سلیمان شد پسر را

بر دست بابا رفته خاتم را بسازد

 

این مرد اگر کوچک! علمداری بزرگ است

بر نیزه‌ها رفته است پرچم را بسازد

 

***

 

اینجا غزل هم دست و پا گم کرد، بگذار

آتش ردیف اشتباهم را بسوزد

 

فرزند هاجر

شش ماه فرصت داشت آدم را بسازد

با این زمان که محرّم را بسازد

 

شش ماه ... امّا نه! همان یک روز بس بود

پیغمبری شش ماهه عالم را بسازد

 

حتماً دلیل محکمی دارد که طفلی

شش گوشه‌ای این قدر محکم را بسازد

 

گهواره‌اش با خود جهانی را تکان داد

منظومه‌ای اینسان منظّم را بسازد

 

معروف کرده مادر خود را، قرار است

عیسی دمی این بار مریم را بسازد

 

فرصت برای کودکی‌هایش نمانده

این مرد باید ذبح اعظم را بسازد

 

یک روز را با تشنگی سر کرد امّا

فرزند هاجر رفت زمزم را بسازد

 

دست پدر تخت سلیمان شد پسر را

بر دست بابا رفته خاتم را بسازد

 

این مرد اگر کوچک! علمداری بزرگ است

بر نیزه‌ها رفته است پرچم را بسازد

 

***

 

اینجا غزل هم دست و پا گم کرد، بگذار

آتش ردیف اشتباهم را بسوزد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×