مشخصات شعر

عرش نیزه

دیگر تحملش به سر آمد، برابرش

دارد ز دست می‌رود عمه، عمو، سرش

 

شمشیر و نیزه، تیر و سنان متحد شدند

با هر صدای حرمله: «حمله به پیکرش»

 

جایی نمانده بود که این تیر جا شود

حالا چقدر سعی کند تا آخرش ...

 

چون جان اوست عرش خدا، نیزه‌ها همه

بوسه زدند بر تن او، بر سراسرش

 

او واحد است مثل خداوندِ حیِّ فرد

حالا کنند سُم ستوران مکررش

 

این نیزه‌ای که حرمت پهلو شکسته است

یادش بیاورد در و دیوار و مادرش

 

یک خنجر است، جان دو تن را گرفته است

دیگر تمام شد به خدا کار خواهرش

 

عرش نیزه

دیگر تحملش به سر آمد، برابرش

دارد ز دست می‌رود عمه، عمو، سرش

 

شمشیر و نیزه، تیر و سنان متحد شدند

با هر صدای حرمله: «حمله به پیکرش»

 

جایی نمانده بود که این تیر جا شود

حالا چقدر سعی کند تا آخرش ...

 

چون جان اوست عرش خدا، نیزه‌ها همه

بوسه زدند بر تن او، بر سراسرش

 

او واحد است مثل خداوندِ حیِّ فرد

حالا کنند سُم ستوران مکررش

 

این نیزه‌ای که حرمت پهلو شکسته است

یادش بیاورد در و دیوار و مادرش

 

یک خنجر است، جان دو تن را گرفته است

دیگر تمام شد به خدا کار خواهرش

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×