مشخصات شعر

عون و محمد

برگرد سمت خیمه‌ها ... تنهای تنها

من بی‌تو خواهم مرد ای آقای تنها

 

آماده کردم هر چه باشد را برایت

آورده‌ام عون و محمد را برایت

 

***

 

حالا که پر وا می‌کنند آقا نگو نه

آقا بزرگی کن بیا حالا نگو نه

 

راضی نشو با گریه برگردند خیمه

هر آنچه می‌خواهی بگو اما نگو نه

 

من یادشان دادم که پیش تو بگویند:

«دایی به جان مادرت زهرا ... نگو نه»

 

***

 

حالا رها هستند و میدان روبروشان

پای رکاب تو شهادت آرزوشان

 

آن طور تربیت شدند اینها که بی‌تو

پایین نخواهد رفت آبی از گلوشان

 

خونی که جاری می‌شود از جسم آنها

در بین مقتل می‌شود آب وضوشان

 

***

 

دل کنده‌ام از دسته گل‌هایم برادر

حالا چنان کوهی سر پایم برادر

 

پنهان نگشتم تا که اشکم را نبینی

همواره با این اشک پیدایم برادر

 

تا که خجالت را نبینم در نگاهت

از خیمه‌ام بیرون نمی‌آیم برادر

 

عون و محمد

برگرد سمت خیمه‌ها ... تنهای تنها

من بی‌تو خواهم مرد ای آقای تنها

 

آماده کردم هر چه باشد را برایت

آورده‌ام عون و محمد را برایت

 

***

 

حالا که پر وا می‌کنند آقا نگو نه

آقا بزرگی کن بیا حالا نگو نه

 

راضی نشو با گریه برگردند خیمه

هر آنچه می‌خواهی بگو اما نگو نه

 

من یادشان دادم که پیش تو بگویند:

«دایی به جان مادرت زهرا ... نگو نه»

 

***

 

حالا رها هستند و میدان روبروشان

پای رکاب تو شهادت آرزوشان

 

آن طور تربیت شدند اینها که بی‌تو

پایین نخواهد رفت آبی از گلوشان

 

خونی که جاری می‌شود از جسم آنها

در بین مقتل می‌شود آب وضوشان

 

***

 

دل کنده‌ام از دسته گل‌هایم برادر

حالا چنان کوهی سر پایم برادر

 

پنهان نگشتم تا که اشکم را نبینی

همواره با این اشک پیدایم برادر

 

تا که خجالت را نبینم در نگاهت

از خیمه‌ام بیرون نمی‌آیم برادر

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×