مشخصات شعر

بیست و هشت صفر (شهادت پیامبر)؛ تاب ناله

از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی

 

یادِ خدیجه می‌کنی و آه می‌کشی

یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی

 

بعد از غدیر و توطئه‌هایِ منافقین

دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی

 

می‌خواستی سفارش حقِ علی کنی

امّا چه فایده که تو یاور نداشتی

 

عمری برای این که هدایت شوند خلق

در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی

 

وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم

در عرش می‌شنیدی و باور نداشتی

 

رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس

تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی

 

مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت

آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی

 

پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا

از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی

 

وقتی عدو محاسن او را گرفته بود

ز رَه رسیدی، عمّامه بر سر نداشتی

 

زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو

زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی

بیست و هشت صفر (شهادت پیامبر)؛ تاب ناله

از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی

 

یادِ خدیجه می‌کنی و آه می‌کشی

یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی

 

بعد از غدیر و توطئه‌هایِ منافقین

دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی

 

می‌خواستی سفارش حقِ علی کنی

امّا چه فایده که تو یاور نداشتی

 

عمری برای این که هدایت شوند خلق

در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی

 

وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم

در عرش می‌شنیدی و باور نداشتی

 

رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس

تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی

 

مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت

آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی

 

پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا

از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی

 

وقتی عدو محاسن او را گرفته بود

ز رَه رسیدی، عمّامه بر سر نداشتی

 

زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو

زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×