مشخصات شعر

بضاعتِ مزجات

و گفت فاطمه جان خانه‌ات دو چیز نداشت

حسن نداشت غمت را حسین نیز نداشت

 

در این نداشتنی‌ها چه چیزها که نبود

نداشت ... نه، مثلاً بستر مریض نداشت!

 

برای شانه زدن زحمتت زیاد شده‌ است

هزار شکر که طفل تو سینه‌ریز نداشت

 

تمام روز به این فکر کرده‌ام اصلاً

در ورودی این خانه میخ تیز نداشت!

 

و سیلی از دو طرف صورت تو را می‌بُرد

مدینه بود ولی کوچۀ عریض نداشت

 

حسن نبود اگر با تو توی آن کوچه

به کوچه روضۀ تو این قدر گریز نداشت

 

حسن نبود اگر با تو بعد این همه سال

به تشت، خونِ حسن لَختۀ غلیظ نداشت

 

و خاک کرب و بلا این بضاعتِ مزجات

بدون فاطمه، یا ایها العزیز نداشت

 

شلوغ بود چنان وقت نیزه دور حسین

که دست موقع پرتاب، دورخیز نداشت

 

ولایت علی و کربلا و دولت یار

بدون فاطمه، شیعه هزار چیز نداشت

 

بضاعتِ مزجات

و گفت فاطمه جان خانه‌ات دو چیز نداشت

حسن نداشت غمت را حسین نیز نداشت

 

در این نداشتنی‌ها چه چیزها که نبود

نداشت ... نه، مثلاً بستر مریض نداشت!

 

برای شانه زدن زحمتت زیاد شده‌ است

هزار شکر که طفل تو سینه‌ریز نداشت

 

تمام روز به این فکر کرده‌ام اصلاً

در ورودی این خانه میخ تیز نداشت!

 

و سیلی از دو طرف صورت تو را می‌بُرد

مدینه بود ولی کوچۀ عریض نداشت

 

حسن نبود اگر با تو توی آن کوچه

به کوچه روضۀ تو این قدر گریز نداشت

 

حسن نبود اگر با تو بعد این همه سال

به تشت، خونِ حسن لَختۀ غلیظ نداشت

 

و خاک کرب و بلا این بضاعتِ مزجات

بدون فاطمه، یا ایها العزیز نداشت

 

شلوغ بود چنان وقت نیزه دور حسین

که دست موقع پرتاب، دورخیز نداشت

 

ولایت علی و کربلا و دولت یار

بدون فاطمه، شیعه هزار چیز نداشت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×