مشخصات شعر

دستان خیبری

هفتاد و دو ستارۀ خون‌آلود، حیران ماه و آینۀ رویت

می‌آید عطر کرب و بلا هر شب، از سمت استجابت گیسویت

 

طوفان چشم‌هات تماشایی‌ست، پلکی بزن تمام بیابان را

تا ابرهای حادثه برخیزد، از بین آسمان دو ابرویت

 

بوی بهشت و فاطمه را دارد، گلبوته‌های دامنت ای بانو

سر می‌نهد سه سالۀ غمگینی، بر خلوت همیشۀ زانویت

 

پیشانی‌ات شکسته چرا بانو؟ دستان خیبریت ترک خورده‌ست

ای کاش دست‌های علی می‌شد، مرهم به زخم کهنۀ بازویت

 

در لابه‌لای آتش و خون، یک زن، فریاد می‌کشید وَ پهلویش

انگار می‌شکست غریبانه، در غربت مدینه؟ نه، پهلویت

 

خواهد رسید مرد اهورایی، از کعبه با صبوری و سقّایی

تا بشکند سکوت غزل‌ها را، تا خود شود دوباره غزل‌گویت

 

دستان خیبری

هفتاد و دو ستارۀ خون‌آلود، حیران ماه و آینۀ رویت

می‌آید عطر کرب و بلا هر شب، از سمت استجابت گیسویت

 

طوفان چشم‌هات تماشایی‌ست، پلکی بزن تمام بیابان را

تا ابرهای حادثه برخیزد، از بین آسمان دو ابرویت

 

بوی بهشت و فاطمه را دارد، گلبوته‌های دامنت ای بانو

سر می‌نهد سه سالۀ غمگینی، بر خلوت همیشۀ زانویت

 

پیشانی‌ات شکسته چرا بانو؟ دستان خیبریت ترک خورده‌ست

ای کاش دست‌های علی می‌شد، مرهم به زخم کهنۀ بازویت

 

در لابه‌لای آتش و خون، یک زن، فریاد می‌کشید وَ پهلویش

انگار می‌شکست غریبانه، در غربت مدینه؟ نه، پهلویت

 

خواهد رسید مرد اهورایی، از کعبه با صبوری و سقّایی

تا بشکند سکوت غزل‌ها را، تا خود شود دوباره غزل‌گویت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×