مشخصات شعر

ذبیح‌ علقمه

توان گریه ندارد تو را صدا بزند

چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند

 

کمان کشیده ببین کفر و خوب می‌داند

که تیر آخر این ظلم را کجا بزند

 

گلوی تشنه و تیغ برهنه، یا الله

تمام ترسم از این است عشق جا بزند

 

گرفته کینه به دل کوفه، گویی از جمرات

گرفته سنگ به ناموس مرتضی بزند

 

خوش آن سری که سر نیزه سربلند شود

خوش آن دلی که به دریای کربلا بزند

 

گزیده بود عطش را، و گر نه آسان بود

عصای معجزه بر نیل نینوا بزند

 

ندیده بود بیابان گلوی خشکی را

که دست رد به تمنّای آب‌ها بزند

 

نشسته مشک به سوگ دو دست بی‌یاور

رسیده وقت که فریاد «یا اَخا» بزند

 

کفن به دوش شهادت کشیده مُحرم‌وار

ذبیح علقمه تا خیمه در منا بزند

 

هزار سال مگر بگذرد که روزی عشق

دوباره دست بدین گونه کارها بزند

 

ذبیح‌ علقمه

توان گریه ندارد تو را صدا بزند

چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند

 

کمان کشیده ببین کفر و خوب می‌داند

که تیر آخر این ظلم را کجا بزند

 

گلوی تشنه و تیغ برهنه، یا الله

تمام ترسم از این است عشق جا بزند

 

گرفته کینه به دل کوفه، گویی از جمرات

گرفته سنگ به ناموس مرتضی بزند

 

خوش آن سری که سر نیزه سربلند شود

خوش آن دلی که به دریای کربلا بزند

 

گزیده بود عطش را، و گر نه آسان بود

عصای معجزه بر نیل نینوا بزند

 

ندیده بود بیابان گلوی خشکی را

که دست رد به تمنّای آب‌ها بزند

 

نشسته مشک به سوگ دو دست بی‌یاور

رسیده وقت که فریاد «یا اَخا» بزند

 

کفن به دوش شهادت کشیده مُحرم‌وار

ذبیح علقمه تا خیمه در منا بزند

 

هزار سال مگر بگذرد که روزی عشق

دوباره دست بدین گونه کارها بزند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×