مشخصات شعر

یاد تشنگی

سقا به مشک، آب برای حرام نداشت

افتاده روی خاک و به دستش علم نداشت

 

از بس که تیر بر تن او بوسه داده بود

جایی برای بوسه ز سر تا قدم نداشت

 

تا بود زنده روز عدو همچو شام بود

خواب خوشی ز بعد فراقش حرم نداشت

 

بس بود از وفا لب خشکش نشانه‌ای

گیرم به دیده تیر و دو دست قلم نداشت

 

جسمش ز تیر و تیغ عدو بود چاک چاک

مشکی که داشت از بدنش دست کم نداشت

 

از پا نمی‌فتاد گر آنجا خدای شرم

با مشک خشک روی شدن در حرم نداشت

 

دستش جدا ز پیکر و تیرش به چشم لیک

جز یاد تشنگی حرم هیچ غم نداشت

 

یاد تشنگی

سقا به مشک، آب برای حرام نداشت

افتاده روی خاک و به دستش علم نداشت

 

از بس که تیر بر تن او بوسه داده بود

جایی برای بوسه ز سر تا قدم نداشت

 

تا بود زنده روز عدو همچو شام بود

خواب خوشی ز بعد فراقش حرم نداشت

 

بس بود از وفا لب خشکش نشانه‌ای

گیرم به دیده تیر و دو دست قلم نداشت

 

جسمش ز تیر و تیغ عدو بود چاک چاک

مشکی که داشت از بدنش دست کم نداشت

 

از پا نمی‌فتاد گر آنجا خدای شرم

با مشک خشک روی شدن در حرم نداشت

 

دستش جدا ز پیکر و تیرش به چشم لیک

جز یاد تشنگی حرم هیچ غم نداشت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×