مشخصات شعر

یازده سال

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعله‌ی بال و پرش میل سفر داشت

 

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

 

از چه بماند در این خیمه‌ی خالی

آنکه ز اوضاع گودال خبر داشت

 

گفت به این نیزه‌ی خشک و شکسته

تکیه نمی‌زد عمو یار اگر داشت

 

رفت مبادا بگویند غریب است

یا که بگویند عمو کاش پسر داشت

 

آمد و پیشانی زخمی شه را

از بغل دامن فاطمه برداشت

 

دید که از شدت ضربه‌ی نیزه

زخم عمیقی عمو پشت کمر داشت

 

دید که شمشیر کُندِ ته گودال

حنجره‌ی شاه را زیر نظر داشت

 

در وسط بهت دلشوره‌ی زینب

شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت

 

یازده سال

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعله‌ی بال و پرش میل سفر داشت

 

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

 

از چه بماند در این خیمه‌ی خالی

آنکه ز اوضاع گودال خبر داشت

 

گفت به این نیزه‌ی خشک و شکسته

تکیه نمی‌زد عمو یار اگر داشت

 

رفت مبادا بگویند غریب است

یا که بگویند عمو کاش پسر داشت

 

آمد و پیشانی زخمی شه را

از بغل دامن فاطمه برداشت

 

دید که از شدت ضربه‌ی نیزه

زخم عمیقی عمو پشت کمر داشت

 

دید که شمشیر کُندِ ته گودال

حنجره‌ی شاه را زیر نظر داشت

 

در وسط بهت دلشوره‌ی زینب

شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×