مشخصات شعر

گلدسته

اگر خواهرت اذن میدان ندارد

نمی‌خواهیش پای تو جان سپارد

 

در اینجا که وا غربتایت بلند است

دو گلدسته دارد برایت بیارد

 

غم بی‌کسی تو ای مرد تنها

در اینجا گلوی مرا می‌فشارد

 

الهی نبینم در اینجا غریبی

الهی نبینم که چشمت ببارد

 

دو گلدسته می‌آورم تا نگویند

مگر این بلا پیشه خواهر ندارد

 

 

ببین سرمه بر دیده‌هاشان کشیدم

ببینم که دایی‌شان می‌گذارد

 

به رویم میاور که وسعم همین بود

مگر خواهرت ـ زینبت ـ دل ندارد؟!

 

گلدسته

اگر خواهرت اذن میدان ندارد

نمی‌خواهیش پای تو جان سپارد

 

در اینجا که وا غربتایت بلند است

دو گلدسته دارد برایت بیارد

 

غم بی‌کسی تو ای مرد تنها

در اینجا گلوی مرا می‌فشارد

 

الهی نبینم در اینجا غریبی

الهی نبینم که چشمت ببارد

 

دو گلدسته می‌آورم تا نگویند

مگر این بلا پیشه خواهر ندارد

 

 

ببین سرمه بر دیده‌هاشان کشیدم

ببینم که دایی‌شان می‌گذارد

 

به رویم میاور که وسعم همین بود

مگر خواهرت ـ زینبت ـ دل ندارد؟!

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×