مشخصات شعر

سنگ غسل

کیست امشب در دل طوفانی او جا کند

قطره‌های تاولش را راهی دریا کند

 

گرد و خاکی گشته بود، اما هنوز آئینه بود

صفحۀ آئینه را فردای محشر وا کند

 

مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است

کنج این ویران‌سرا گلخانه‌ای بر پا کند

 

تار و پودی از لباس مندرس گردیده‌اش

می‌تواند دیدۀ یعقوب را بینا کند

 

او که دارد پنجه‌ای مشکل‌گشا، قادر نبود

چشم‌های بستۀ بابای خود را وا کند

 

گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد

آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند

 

خشت‌های این خرابه سنگ غسلش می‌شود

یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند

 

سنگ غسل

کیست امشب در دل طوفانی او جا کند

قطره‌های تاولش را راهی دریا کند

 

گرد و خاکی گشته بود، اما هنوز آئینه بود

صفحۀ آئینه را فردای محشر وا کند

 

مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است

کنج این ویران‌سرا گلخانه‌ای بر پا کند

 

تار و پودی از لباس مندرس گردیده‌اش

می‌تواند دیدۀ یعقوب را بینا کند

 

او که دارد پنجه‌ای مشکل‌گشا، قادر نبود

چشم‌های بستۀ بابای خود را وا کند

 

گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد

آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند

 

خشت‌های این خرابه سنگ غسلش می‌شود

یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×