مشخصات شعر

حرای گریه

در آن سحر، خرابه هوایش گرفته بود

حتی دل فرشته برایش گرفته بود

 

با آستین پارۀ پیراهن خودش

جبرئیل را به زیر کسایش گرفته بود

 

زورش نمی‌رسید کسی را صدا کند

از گریۀ زیاد، صدایش گرفته بود

 

از ابتدای شب که خودش را به خواب زد

معلوم بود آنکه دعایش گرفته بود

 

حتماً نزول می‌کند آیات تازه‌ای

با چلّه‌ای که بین حرایش گرفته بود

 

مشغول ذکر نافله‌اش شد، ولی کجاست؟

آن چادری که عمّه برایش گرفته بود

 

حرای گریه

در آن سحر، خرابه هوایش گرفته بود

حتی دل فرشته برایش گرفته بود

 

با آستین پارۀ پیراهن خودش

جبرئیل را به زیر کسایش گرفته بود

 

زورش نمی‌رسید کسی را صدا کند

از گریۀ زیاد، صدایش گرفته بود

 

از ابتدای شب که خودش را به خواب زد

معلوم بود آنکه دعایش گرفته بود

 

حتماً نزول می‌کند آیات تازه‌ای

با چلّه‌ای که بین حرایش گرفته بود

 

مشغول ذکر نافله‌اش شد، ولی کجاست؟

آن چادری که عمّه برایش گرفته بود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×