مشخصات شعر

قاتلم خنده به لب دارد و انداخت مرا

باز از گریۀ من چشم شب تار گریست

چشم مهتاب به حالِ منِ بیدار گریست

 

تا که از سینۀ خود آه کشیدم آرام

دل سنگ آب شد و آب شرر بار گریست

 

پاره‌های جگرم از لب سرخم تا ریخت

جگر طشت از این روضۀ دشوار گریست

 

قاتلم خنده به لب دارد و انداخت مرا

یاد روزی که طبیب از غمِ بیمار گریست

 

یادِ آن روز که جای همۀ مردم شهر

یک یهودی به غریبیِ پدر زار گریست

 

یادِ آن روز که آتش نفسم بند آورد

یاد آن روز که دل در غمِ دلدار گریست

 

چقدر سخت گذشت است به مردی که به خاک

پیش چشم همه در حلقۀ انظار گریست

 

دید آتش که کسی نیست بگوید بر ما

شعله زد بر در و در سوخت و تبدار گریست

 

در آتش زده بود و گل یاس و مادر

آنچنان خورد به دیوار که دیوار گریست

 

مثل چشمانِ من و چشم حسین و زینب

میخ بر سر زد و خون ریخت و خونبار گریست


 

قاتلم خنده به لب دارد و انداخت مرا

باز از گریۀ من چشم شب تار گریست

چشم مهتاب به حالِ منِ بیدار گریست

 

تا که از سینۀ خود آه کشیدم آرام

دل سنگ آب شد و آب شرر بار گریست

 

پاره‌های جگرم از لب سرخم تا ریخت

جگر طشت از این روضۀ دشوار گریست

 

قاتلم خنده به لب دارد و انداخت مرا

یاد روزی که طبیب از غمِ بیمار گریست

 

یادِ آن روز که جای همۀ مردم شهر

یک یهودی به غریبیِ پدر زار گریست

 

یادِ آن روز که آتش نفسم بند آورد

یاد آن روز که دل در غمِ دلدار گریست

 

چقدر سخت گذشت است به مردی که به خاک

پیش چشم همه در حلقۀ انظار گریست

 

دید آتش که کسی نیست بگوید بر ما

شعله زد بر در و در سوخت و تبدار گریست

 

در آتش زده بود و گل یاس و مادر

آنچنان خورد به دیوار که دیوار گریست

 

مثل چشمانِ من و چشم حسین و زینب

میخ بر سر زد و خون ریخت و خونبار گریست


 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×