مشخصات شعر

یاد تنهایی بابا می‌کرد

در سرش طرح معما می‌کرد
با دل عمه مدارا می‌کرد

 

فکر آن بود که می‌شد ای کاش
رفع آزار ز آقا می کرد

 

به عمویش که نظر می‌انداخت
یاد تنهایی بابا می‌کرد

 

دم خیمه همۀ واقعه را
داشت از دور تماشا می‌کرد

 

چشم در چشم عزیز زهرا
زیر لب داشت خدایا می‌کرد

 

ناگهان دید عمو تا افتاد
هرکسی نیزه مهیا می‌کرد

 

نیزه‌ها بود که بالا می‌رفت
سینه‌ای بود که جا وا می‌کرد

 

کاش با نیزه زدن حل می‌شد
نیزه را در بدنش تا می‌کرد

 

لب گودال هجوم خنجر
داشت عضوی زتنش وا می‌کرد

 

هر که نزدیکترش می‌آمد
نیزه‌ای در گلویش جا می‌کرد

 

زود می‌آمد و می‌زد به حسین
هرکسی هر چه که پیدا می‌کرد

 

آن طرف هلهله بود و این سو
ناله‌ها زینب کبری می کرد

 

گفت ای کاش نمی‌دیدم من
زخم‌هایت همه سر وا می‌کرد

 

دست من باد بلا گردانت
ذبح گشتم به روی دامانت

یاد تنهایی بابا می‌کرد

در سرش طرح معما می‌کرد
با دل عمه مدارا می‌کرد

 

فکر آن بود که می‌شد ای کاش
رفع آزار ز آقا می کرد

 

به عمویش که نظر می‌انداخت
یاد تنهایی بابا می‌کرد

 

دم خیمه همۀ واقعه را
داشت از دور تماشا می‌کرد

 

چشم در چشم عزیز زهرا
زیر لب داشت خدایا می‌کرد

 

ناگهان دید عمو تا افتاد
هرکسی نیزه مهیا می‌کرد

 

نیزه‌ها بود که بالا می‌رفت
سینه‌ای بود که جا وا می‌کرد

 

کاش با نیزه زدن حل می‌شد
نیزه را در بدنش تا می‌کرد

 

لب گودال هجوم خنجر
داشت عضوی زتنش وا می‌کرد

 

هر که نزدیکترش می‌آمد
نیزه‌ای در گلویش جا می‌کرد

 

زود می‌آمد و می‌زد به حسین
هرکسی هر چه که پیدا می‌کرد

 

آن طرف هلهله بود و این سو
ناله‌ها زینب کبری می کرد

 

گفت ای کاش نمی‌دیدم من
زخم‌هایت همه سر وا می‌کرد

 

دست من باد بلا گردانت
ذبح گشتم به روی دامانت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×